succulent
پسندها
408

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • گفته بودی که چرا محو تماشای منی




    آنچنان مات که حتی مژه بر هم نزنی



    مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود



    ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی
    وقتی از غربت ایام دلم می گیرد


    مرغ امید من از شدت غم می میرد

    دل به رویای خوش خاطره ها می بندم

    باز هم خاطره ها دست مرا می گیرد.
    نگـاه می کنـی بـه مـن
    بـرفـی کـه بـر مـوهـایـم بـاریـده
    راه تمـام آشنـایی هـا را بستـه است
    انگشتـانـم استخـوانـی تـر از آن شـده انـد
    که نـوازشی را یـادت بیـاورنـد
    و تمـام ایـن سـال هـا
    آنقـدر میـان خطـوط مـوازی دفـتـرم
    دست بـه عصـا راه رفـتـه ام
    کـه بـردن نـامت کمـر واژه هـایـم را خـواهـد شکست ...
    یک روز سطـری از ایـن شعـر
    مثـل سـوت قطـاری از کنـار گـوشَـت عبـور می کنـد
    واژه هـا بـرایـت دست تکـان می دهنـد
    خـاطـره هـا
    مثـل آشنـایـان دورت بـه تــو نـزدیک می شـونـد
    و فکـر می کنـی
    چـرا نـبـض ایـن شعـر بـرای تــو اینقـدر تنـد می زنـد ؟


    نگـاهـم می کنـی
    و چشـم هـایـت چقـدر خستـه انـد !
    انگـار از تمـاشـای منظـره ای دور بـرگشتـه انـد ...
    ممنونم دوست عزیز
    به شما هم تسلیت می گم
    موفق باشید.
    الان ایکاش نزدیک ِ تو بودم
    تو این راه ِ مه آلود ِ شمالی
    با این آهنگ دارم دیوونه میشم !
    پر از بغضم .. فقط جای تو خالی..

    ما با هم تا حالا دریا نرفتیم ...
    از اون خونه .... از این دنیای خودخواه.....
    تو رو شاید یه روزی قرض کردم !
    به اندازه ی یه سفر ِ کوتاه

    تو مغروری ... نمی ذاری بفهمم
    که احساست به من تغییر کرده
    دلت از آخرین باری که دیدی م
    توی آغوش ِ سردم گیر کرده !

    چه خوبه پیرهن ِ منو بپوشی!
    بهم تکیه کنی تا خسته می شی
    تا بارون بند می یاد بمونی پیشم..
    تو اینجوری به من وابسته میشی!!

    میخوام تو آینه ها بهتر از این شم!
    نگاه ِ من نوازشم بلد نیست!
    به خاطر ِ تو التماس کردم
    با لبهایی که خواهشم بلد نیست!

    میخوام محکم نگه دارمت این بار
    تو که باعث دلتنگیم می شی
    بلایی به سر خودم می یارم!
    که به چشمای من تسلیم میشی !
    روزگار گله مندی شدی است ... من بگو و تو بخندی شده است
    این روزها همه چی طوری شده .... انگار عاطفه هم سهمیه بندی شده است
    دريا حسادت مي كنه ، به آبي خيس چشات
    شب با هزار گيتار سرخ ، مياد به دنبال صدات
    خون همه ستاره ها ، جنگل سبز زير پات
    تنور سرخ دست من ، ترانه مي پزه برات
    آسمون خاكستري ، آفتابي مي شه به هوات
    بهار دل نازك من ، منم كه مي بارم به جات
    كه مثل شبنم مي چكم ، قطره قطره روي لبات
    بوسه بر انگشت تو ام ، مثل يه حلقه ي طلا
    غيبت تو مرگ صدا ، خود سوزي شاپركا
    بوي تو بوي گندم ، ضيافت سفره ي ما
    گل غزل حافظ ما ، نشسته بين من و تو
    آخر بيت كهنگي ، اول و هر كلام نو
    من تو ام و تو همه ام ، نفس نفس اين همه شور

    کعبه‎ی اهل ولاست صحن و سرای رضا شهر خراسان بُوَد کرب و بلای رضا
    در صف محشر خدا مشتری اشک اوست هر که در اینجا کند گریه برای رضا
    کیست پناه همه جز پسر فاطمه؟ چیست رضای خدا غیر رضای رضا؟
    بر سر دستش برند هدیه برای خدا ریزد اگر دُرّ اشک، دیده به پای رضا
    زهر جفا ریخت ریخت، شعله به کانون دل خونِ جگر بود بود، قوت و غذای رضا
    نغمه ی قدّوسیان بود به آمین بلند حیف که خاموش شد صوت دعای رضا
    یاد کند گر دَمی ز آن جگرِ چاک چاک خون جگر جوشد از خشت طلای رضا
    از در باب الجواد می¬شنوم دم به دم یا ابتای پسر، وا ولدای رضا
    بوسه به قبرش زدم، تازه ز طوس آمدم باز دلم در وطن کرده هوای رضا
    گر برود در جنان یا برود در جحیم بر لبِ میثم بُوَد مدح و ثنای رضا

    شهادت غریب الغربا، امام رضا (ع) تسلیت باد
    Mama, Papa forgive me

    Out of sight, Out of mind
    Out of time, To decide
    Do we run?, Should I hide?
    For the rest, Of My life
    Can we fly?, Do I stay?
    We could lose, We could fail
    In the moment, It takes
    To make plans, Or Mistakes


    Carousels, in the sky
    That we shape, with our eyes
    Under shade, silhouettes
    Casting shade, Crying rain...
    Can we fly? Do I stay?
    We could lose, we could fail...
    Either way
    Options change, Chances fail
    Trains derail


    Thirty minutes, a blink of an eye
    Thirty minutes, to alter our lives
    Thirty minutes, to make up my mind
    Thirty minutes, to finally decide
    Thirty minutes, to whisper your name
    Thirty minutes, to shoulder the blame
    Thirty minutes, of bliss, thirty lies
    Thirty minutes, to finally decide

    (Lena)To decide
    (Yulia)To decide
    دیگر مرا به معجزه دعوت نمی کنی
    با من ز درد حادثه صحبت نمی کنی
    دیریست پشن پنجره ماندم که رد شوی
    اما تو مدتی ست اجابت نمی کنی
    دلی که داده ای به من از یاد برده ای
    گفتی ز باغ پنجره هجرت نمی کنی
    بیمار عشق توست پرستوی روح من
    از این مریض خسته عیادت نمی کنی
    باشد برو ولی همه جا غرق عطر توست
    گرچه تو هیچ خرج صداقت نمی کنی
    یکبار از مسیر نگاهم عبور کن
    آنقدر دور گشته که فرصت نمی کنی
    گل های باغ خاطره در حال مردنند
    به یاس های تشنه محبت نمی کنی
    رفتی بدون آن که خداحافظی کنی
    دیگر به قاب پنجره دقت نمی کنی
    امروز سیب سرخ رفاقت دلش گرفت
    این سیب را برای چه قسمت نمی کنی
    یعنی من از مقابل چشم تو رفته ام
    این کلبه را دوباره مرمت نمی کنی
    زیبا قرارمان همه جا هر زمان که شد
    گرچه تو هیچ وقت رعایت نمی کنی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا