نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی / که به دوستان یک دل،سردست برفشانی
نفسی بیا و بنشین،سخنی بگو وبشنو / که به تشنگی بمردم،برآب زندگانی
دل عارفان ببردندو قرار پارسیان / همه شاهدان به صورت، تو به صورت و معانی
نه خلاف عهد کردم،که حدیث جز تو گفتم / همه برسر زبانند و تو در میان جانی
مده ای رفیق پندم، که نظر بر او فکندم / تو میان ما ندانی، که چه میرود نهانی
دل درد مند سعدی، ز محبت تو خون شد / نه به وصل میرسانی، نه به قتل می رهانی