من با همون چشایی که تو تصویر داری میبینی داشتم نیگا میکردم قرمزای ابی.
من البته با عمق کمی به ژرفای عکس نیگاکردم
متاسفم که اکسیزن کافی تو کپسولم نبود.
من با لوله تنفس معمولی رفتم زیراب
بعضی چیزا رو با زجر باید یاد بگیری.
مننمیتونستم اون رنج رو به تو ببخشم و زحمتش افتاد به گردن استادتون.
کف پاهاش رو به جای من ببوس.
باور کن اگه اونجا بودمخودم اینکارو میکردم
حالا که نییستم پس سه نقطه
دعای من همون خطی بود که توش کلمه دعا نوشته شده بود و دیگر هیچ.
پس فکر نکن که قراره زانوهام رو برا این خاطر خاکی کنم
سروری؟
نه اون سروری ای که زردقلی خان منزورش بود. بلکه سرتر بودنت در یکی از علوم اجنبی رو میخواستم ببینم روزی قبل از مرگم انشاللاه