sisi...
پسندها
4

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • داداشات ...................خوب مگه چيه ، همسرتم ديگه ........................ خيلي پرروم نه ؟
    مهناز حالا ميري مسافرت من چيكار كنم .................... هميشه شبا قبل از خواب كنار تو بودم .......... من ديگه خوابم نميبره
    آره خيلي دوست دارم بيام .............................. جدي جدي بيام !!!!!!!!!!
    منم بيام ؟................... باشه پس برم چمدونم رو ببندم
    مهناز .................تو رو خدا به اين سوالم جواب بده : آخه دلم آشوبه ...................... امروز از من ناراحت بودي؟
    همون ميريد خونه مرجان اينا ؟


    منم ببريد .................دامادتون رو نميبريد ؟
    مهناز خيلي دلم واست تنگ شده


    امروز انقدر دل تنگ بودم كه توانايي انجام هيچ كاري رو نداشتم ......عين اين مريض ها افتاده بودم يك گوشه
    راستي چند روز مسافرتي ؟.................... مگفتي كجا ميريد
    كدوم يكي از داداشات رفته سربازي................. صبر كن حدس بزنم ...........مازيار ؟..............درسته
    فكر كردم رفتي ................ دلم گرفت .............. اما يهو پيام عشق رسيد كه ((صبر كن)) خوشحال شدم ......... خيلي نفسي
    مهنازي چرا امروز جواب تلفن رو ندادي

    به خدا امروز مثل مرغ سر كنده بودم ............................. همش دلم پيشت بود به خدا ............ الان خوبي ؟
    من اومدم

    خوش باشي عزيز دل ................ كجا ميري حالا ؟ .................. منم بيام ؟
    اميدوارم از من ناراحت نباشي ................. اگر من حرفي زدم يا كاري انجام دادم كه باعث ناراحتي تو شده معذرت خواهي ميكنم ................ ببخشيد قربان
    مهنازي عزيزدلم ...........چرا حالت بده ؟

    امروز نميدونم چرا اينترنت قاطي كرده بود ............نميتونستم واست پيام بزارم .............. شايد الان هم نتونم

    من دارم اين طرف ديوونه ميشم.......... آخه چي شده ؟ ........... بهت ميگم چي شده ميگي سوال جوابم نكن

    خوب آخه قربون اون قلب مهربونت برم من دارم رواني ميشم اين طرف
    هنوز دارم به اين ((قربون پوست كلفتت برم)) ميخندم ........... واقعا خنده داره
    برو شامتو بخور نفس ...................... لپ هات كوچيك ميشه ها اون وقت ديگه تپلي تپلي نيستي

    خيلي با حالي ............(( قربون پوست كلفتت برم )) .........كلي خنديدم .............. جدي اين يكي خيلي خنده دار بود
    نگران نباش عزيزم ............چيزي نيست من پوست كلفت تر از اين حرفام
    باشه قربون اون شكمت برم ....................نوش جونت ........... يك لقمه هم واسه من بزار كنار

    به اميد ديدار عسل


    خدا جون مواضب مهنازم باشي ها ............خدا جون من هرشب اينو دارم ميگم ........ پس مواضبش باش
    مهنازي خيلي دوست دارم ...................... نوكرتيم همسر عزيز
    توي كشتي دستم موند زير انگشتم برگشت

    چند دقيقه نگزشت كه توي كشتي ضرب خوردم ......گردنم خورد شد

    حالا هم از پله هاي خونه داشتم ميرفتم كه پام گير كرد به پله ها انگشت پام برگشت

    تموم بدنم درد ميكنه
    خوب آخه شب بود ديگه ............... اگر روز بود ميگفتم روزانه

    امشب پاك شل و پل شديم از بس ضرب خورديم
    الهي من قربون اون قلب مهربونت برم عزيز دلم

    به خدا ديشب داشتم ديوونه ميشدم رفتم دراز كشيدم روي تخت كه بخوابم ديدم يهو تك انداختي ............. خيلي خوشحال شدم

    ديشب اخم كرده بودم بودم دستهام رو هم مشت كرده بودم با اعصبانيت تمام داشتم ميخوابيدم ..........اما وقتي عزيز دلم زنگ زد يك لبخند زدم بعدش بهش اسمس دادم وقتي يكم با هاش حرف زدم حالم خوب شد .............. اون وقت با خنده و خوشحالي خوابيدم

    دلت بسوزه تو كه مهناز نداري ............. من يك مهناز خوب و مهربون دارم
    سلام مهناز جون

    ممنون از اينكه ديشب به فكرم بودي ......واقعا من كنار تو آرامش پيدا ميكنم .....خدايا شكرت كه قراره يك همسر خوب داشته باشم

    قربونت برم مهناز جون ................... عزيز دلمي فدات بشم
    سلام فدات بشم
    روز جمعت بخير ............... اميدوارم كه اين آخرين جمعه اي باشه كه منتظر امام زمان هستيم خدا كنه ديگه امروز ظهور كنه
    خودت خوبي نفس ؟ .........الهي پوريا بميره واست ..............خاك زير پاتيم سيد
    راستي امروز روز جوان هستش .................. روزت مبارك جوون .......... روزت مبارك عزيز دلم
    ديشب ميخواستم اين خبر رو بهت بدم كه اصلا وقت نشد .......... ديشب توي مهموني همون دايي بابام كه گفتم يك مدت نمايينده مجلس بوده الان هم نميدونم چكارست توي مجلس ......... خلاصه يك جورهايي از اون كله گنده هاست ديگه ديشب قول داد كه بازنشستگي پدرم رو درستش كنه ....... مهناز ديدي گفتم خدا خودش ما دوتا رو عاشق هم كرده خودش هم ما رو بهم نزديك ميكنه ............... فقط ديگه ميمونه خواست خدا و تلاش من كه راضيش كنم بياد ساري

    اون روز كه پدرم رفت سراغ بيمه و بازنشستگي و اينا ......... همه بهش ميگفتن اين كار تو انجام شدني نيست اصلا غير ممكنه
    ولي خوب همه اين غير ممكن ها و نشدني ها ممكن و شدني شد خوب اينا همش كار خداست ديگه ميخواد من و تو رو بهم برسونه ، مهناز دعا كن بابام راضي بشه بياد ساري
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا