Shahab
پسندها
7,962

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اری شنا هم میشه کرد منتها با عمق 20 متری..دی
    ای چ حالی بده با هم ماهی بزنیم ...:d


    یکرنگ بمان...حتی اگر در دنیایی زندگی میکنی که...مردمش برای پررنگ شدن حاضرند هزار رنگ باشند.
    خونه خودته هر چقدر ک میپسندی بمون یک ماه دو ماه و ...
    نه یکی از دوستان قایق داره هم از نوع موتوری هم پارویی ..دی
    ی کشتی هم هست که باید از چند روز قبل بلیط رزرو کرد.
    من این وسط هیچ کاره ام...دی
    به من فقط قلاب بده ماهی بگیرم...:d
    روم نمیشه یعنی کی :d؟؟
    خو میخوایم بریم اهواز و ابادان و میخوام ببرمت رو عرشه ...:d
    تازه خدا کنه ی هفته کم نباشه...دی
    خواهششششششششششششششش
    بهله دخيخا.دي
    آورين من بستني قيفي هم دوس دارم.:d واي چ فينگليش شد يعني چي؟دي
    ملسي ملسي عيد شمام مبارك باشه:gol:
    نمدونم پيشي خوردش .خخخخخخخخ آها الان فهميدم .
    اتفاقا من دوغ دوس دارم.دي .نوش جونت عزيزم.خخخخخخخخخخ
    سلام سلام خوبم .شادم و خندان.تو خوبي ايشالا؟
    باور كردم باور كردم.فقط چي گفتي؟ آخر جملتو نميفهم يعني چي؟
    هر آنچه از دوست رسد نكوست.:dپ قشنگه .خخخخخ
    عمرا من بعبعيا رو چون دوست دارم برا تو در نظر گرفتم
    دنياي شيرين دريا يادت نيست ؟ ... نع اونطوري فکر نکرده بودم :|
    خب اگه طرف بگه زرشک منم ميگم زعفرون ... مخصوصا اگه خراساني باشه خوب ميفهمه ...
    اره نبودم بيکلاس نميشد ازم خبر بگيري ؟من هر وقت تو غيبت ميزنه ميگم الانه که خبر مرگشو بيارن و من تاپيک بزنم واسه همون هي تو پروفت گشت ميزنم خخخخ
    من تو بچگي با يه بع بعي بازي ميکردم خيلي ناناز بود خودم موقع تولدش اونجا بودم ...
    پوپک گلدره توش بازي ميکرد اسم گوساله شون بود ... نع من اونطوري فکر نکردم :|
    اتفاقا قشنگ بود تو بد سليقه اي ايش... من الان يه اصطلاح ميگم زککي ...خخخ
    نع ديگه منکه تورو اشتباه نميگيرم خودت بودي با دماغ اويزون ..خخخ اي خدا سوپر مارکت با دماغ اويزون چه شده خخخ
    ___________

    من نبودم خبردار شدي اصلا:razz:
    سلام شهابي تا من اومدم رفتي:(
    باشه دادا ميخواستم بگم پيشاپيش عيدت مبارك
    عامو خوب تاپيكارو مديريت ميكني خوشم اومد خسته نباشي
    اونايي كه تكراري ميذارن ميگن بدويين شهابي نيس
    هه هه خبر ندارن وقتي مياد درو ميكنه همه رو
    ايول
    اری با پسرخاله جان خوردیم...عاغا چند ساعت و یه روز و دو روز حس نمیده... شوما برنامه بریز ی هفته ای باشیم با هم.. بهمن یادت نره ... دی
    رسیدم تهرون تموم شد ... همش به خودم میگفتم باید ازش ببرم خونه ... ولی متاسفانه منو پسر خالم رندش کردیم ... دی
    نه باو اخه اول صبح هم شد وقت گشت و گذار :d من بد موقع اومده بودم .. دی
    بابایی من برم دیگه.شب آخره بریم یه جوشن بزنیم تو رگ بلکه خدا خاست آدم شدیم.:biggrin:
    بدروووووووود:confused:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا