یا رب که مبارک بود این عید به یاران
فرصت شمر این دولت و دریاب مبارک
خوش نقش خیالی است که بستیم به دیده
در حالت بیداری و در خواب مبارک
عقدی است در این عید که گویند جهانی
بر بندگی خواجه و حُجاب مبارک
چیه دارم انگلیش می حرفم :دی
یاد یکی از اقوام افتادم
بچه بودیم رفته بودیم دبی
بعد تو این بازی بچه ها بودیم
پسر پشت سری به پسر فامیلمون گفت گو
اونم بهش برگشته بود گفته بود : خودتی ، فامیلته و بعد که دیده بود پسره واکنشی نشون نداده و هی می گه گو گو ، با چشم گریون اومده بود پیش باباش که این بهم گفته گو = )))))))))))))))
پشت شیشه تا بخواهی شب
در اتاق من طنینی بود از برخورد انگشتان من با اوج
در اتاق من صدای کاهش مقیاس می آمد
لحظه های کوچک من تا ستاره فکر می کردند
خواب روی چشم هایم چیزهایی را بنا میکرد
یک فضای باز شن های ترنم
جای پای دوست
زندگی یعنی همین حالا
دست من به سوی تو می رود بالا
نور در چشمهایم موج می زند
نور توست که بر آینه چشمانم افتاده
عطر حضور تو در کنار من
بوی نَم ،بوی باران می دهد
شبنم عشق و محبت تو
می نشیند بر غبار این دل من
پل زدی از خودت به اندرون دلم
با همان رنگین کمان زیبایت...
با همان محبت بی مانند
صبح و شب می شوی تو مهمانم
ای خدا...نور امیدواری من
ارزشت از تمام ارزشها بالاست...
وقت تنگ است و زود دیر میشود
قدر عمر من همین یک لحظه است
در وجود من همان یک لحظه
عشق را بهانه کن و بیا...
"محمدحسین"
-----------------
گذرم به کوچه ات افتاد
گفتم بی سلام عبور نکنم!
اعلام موضوع هفتمین دوره مسابقه عکاسی کشاورزی:
http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/264607-مسابقه-عکاسی-*-ویژه-تالار-کشاورزی/page10?p=3988498&viewfull=1