معلمای دینی رو که باس زد له کرد :|
یه چی بگم بخندین !
سال سوم دبیرستان بودم ...
معلممون داشت در مورد نخودکی میحرفید !
خاطره ای رو از یه نفر نقل کرد که : طرف ظهر میره خونه نخودکی دنبالش ...
بچه اش میگه بابام رو پشت بوم داره نماز میخونه !
میره پشت بوم .. میبینه نخودکی رفته رکوع ! رو کمرشم یکم برفه !
ول میکنه مره خونه اش !
شب میاد .. باز بچههه میگه بابام هنوز پشت بومه داره نماز میخونه !
میره فردا صب میاد .. بازم همون جوابو میشنفه !
میره پشت بوم ..میبینه نخودکی هنوز رکوعه ! 20 سانت برفم رو کمرشه !
_____________
اینو معلممون گفت !
هی خواستم پاشم حالشو بگیرم .. جلو خودمو گرفتم!
یکی نیس بگه ابله ! پس نماز عصر و مغرب و عشا و صبحش نخوند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟که هنوز تو رکوع نماز ظهرش مونده
