sarang saman
پسندها
103

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • نه بابا سالنگ این چه حلفیهههههههههههههههههههههههه
    چلا به خودت اینجولی میگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    دبات کنم؟
    نی نی منظولی نداست سوخی کلد
    سلام مرسی واسه ی دوستی
    ....


    آنـقدر عاشقانـه زنـدگـی کن کـه اگــر رازهـایت فـاش شد
    بـغض دنـیـا بـشـکنـد. . .!
    خب نی نی نمیخاد تلول سی....پس باسه اینکه همیسه زنده باسی نی نی میله و گیگه نمیاد پیست
    از سرنوشت غمگین مباش!
    چه بسا کفتارهایی بر روی اجساد شیرهای جنگل سبز رقصیدند؛
    شادی کردند و خود را بزرگ پنداشتند...
    ولی نمی دانستند شیر؛ شیر می ماند و کفتار؛ کفتار؛
    حتی با قلاده های طلا!!!
    فدات ای هستیم . . .
    فردا میرم نمایشگاه چیزی نمی خوای . . .
    راستی من s . . .
    آله اعساب نی نی داله خولد میسه..اسن میخام چن بخت نیام باسگاه با این سلعتس..اه
    ببخسید بابا این جولی حف زدم
    ملسیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
    چلا تبلچتو نزدی تو مسخساتت؟
    دوس نداستی؟
    ملسیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
    چلا تبلچتو نزدی تو مسخساتت؟
    دوس نداستی؟
    ملسیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
    چلا تبلچتو نزدی تو مسخساتت؟
    دوس نداستی؟
    ملسیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
    چلا تبلچتو نزدی تو مسخساتت؟
    دوس نداستی؟
    ملسیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
    چلا تبلچتو نزدی تو مسخساتت؟
    دوس نداستی؟
    ادبیات خودت گشنگه اسن...دیدی اونزالو؟ ژله لو دیدی مولچه ها دلست کلده بودن؟
    خودت خوبی اسن
    سلام ممنون .........
    چشم اگر سوالی داشتم حتما میپرسم
    بازم ممنون
    نه بابا سالنگ...نی نی در خدمت بسه های گله
    با دنیا مهلبون سدی؟؟؟؟
    سناااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام:w14: ملسی تو خوبی؟؟
    من چیستم؟
    افسانه‌اى خموش در آغوش صد فریب
    گرد فریب خورده‌اى از عشوه نسیم
    خشمى که خفته در پس هر زهر خنده‌اى
    رازى نهفته در دل شبهاى جنگلى
    من چیستم؟
    فریادهاى خشم به زنجیر بسته‌اى
    بهت نگاه خاطره‌آمیز یک جنون
    زهرى چکیده از بن دندان صد امید

    دشنام زشت قحبه بدکار روزگار
    من چیستم؟بر جا زکاروان سبکبار آرزو
    خاکسترى به راه
    گم کرده مرغ در بدرى راه آشیان
    اندر شب سیاه
    من چیستم؟
    تک لکه‌اى ز ننگ به دامان زندگى
    وز ننگ زندگانى، آلوده دامنى
    یک ضجه شکسته به حلقوم بى‌کسى
    راز نگفته‌اى و سرود نخوانده‌اى
    من چیستم؟
    لبخند پرملالت پاییزی غروب
    در جستجوى شب
    یک شبنم فتاده به چنگ شب
    حیات گمنام و بى‌نشان
    در آرزوى سر زدن آفتاب مرگ
    وقتی تو دل خوشی،همه ی شهر دل خوشند
    خوش باش هم به جای خوت هم به جای من

    این خیری گشنگ بووود ملسییییییییییییییییییییییییییییییی
    دستمال كاغذي به اشك گفت:
    قطره قطره‌ات طلاست
    يك كم از طلاي خود حراج مي‌كني؟
    عاشقم
    با من ازدواج مي‌كني؟


    اشك گفت:
    ازدواج اشك و دستمالِ كاغذي!
    تو چقدر ساده‌اي
    خوش خيال كاغذي!
    توي ازدواج ما
    تو مچاله مي‌شوي
    چرك مي‌شوي و تكه‌اي زباله مي‌شوي
    پس برو و بي‌خيال باش
    عاشقي كجاست!
    تو فقط
    دستمال باش!


    دستمال كاغذي، دلش شكست
    گوشه‌اي كنار جعبه‌اش نشست
    گريه كرد و گريه كرد و گريه كرد
    در تن سفيد و نازكش دويد
    خونِ درد


    آخرش، دستمال كاغذي مچاله شد
    مثل تكه‌اي زباله شد
    او ولي شبيه ديگران نشد
    چرك و زشت مثل اين و آن نشد
    رفت اگرچه توي سطل آشغال
    پاك بود و عاشق و زلال
    او
    با تمام دستمال‌هاي كاغذي
    فرق داشت
    چون كه در ميان قلب خود
    دانه‌هاي اشك كاشت
    گفتگوی معماری شمار 1: روز معمار ؛ بزرگداشت شیخ بهایی! آیا تاریخ معماری ایران خالی از مفاخر ایرانی است !؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا