اینک شب است . کسی از شب بدی ای نخواهد دید . اما من خوابم نمی آید البته دیری است که خوابم نمی آید ، البته دیری است که خوابم نمی آید . گاهی اوقات از آن هزاره های دور ، یک دقیقه آبی می آید و مرا مکس مشترکمان گره می زند . هی می روم به فکر، شاید آب از آب تکان بخورد . اما باد از پنجره می آید دوری می زند از بی راهی خویش و باز می گردد باز و من هیچ پیغامی برای شب بلند ندارم . کسی از شب بدی ای نخواهد دید