s_aa
پسندها
4,070

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • خیلی شده که اینجوری زندگی کنم. مثل همین ها گفتید. ولی بعدش می ترسیدم بره رو به سادگی و کسایی که هیچ دلسوزی نسبت به انسانیت ندارن از سادگی سو استفاده کنن. و همیشه برام تناقض بوده مثل خودشون باشم یا مثل خودم.؟نمی دونم. امروز اجی و امیر احمد و بردم را اهن برن خونه شون . موقعی که می خواستن برن تو ایستگاه تو چشمای امیر احمد زل زدم و گفتم تو باید مثل یه مرد مواظب مامانت باشی. با چشمای درشتش زل زد بهم و باصدای بچه گونه اش ولی محکم گفت باشه دایی. وقتی می خوان برن حالم گرفته میشه.
    اره خوب کاری میکنی!
    حالا برا من برا ترم پیشه
    ولی خدایی ترم پیش خیییلی کار داشتیم من برنداشتم
    6 واحدم هست!
    اره هر چی پیش میره و جزییاتش بیشتر میشه
    خییییییییییییلی دوستداشتنی میشه....
    اره ایشالا....

    با اتو کد کشیدم
    لبتاب میبرم نشونش میدم

    ماکتم ایشالا اگه برسم باید بسازم!

    پایاننامه تو در چه حاله؟؟
    شکر منم خوبم .دلم بد نیست یه موقعه ایی مواظبشم اروم میگیره .یه موقعه هایی ازش یادم میره میگیره.بله خیلی شده که من هم بترسم و نرم جلو و این بر میگرده به کم بودن اعتماد نفس و اعتقاد به اون بالایی
    پلانم و دارم مبلمان میکنم و جزییات میزارم

    خیییییلی قشنگ شده ها!!:)
    ولی میترسم
    بعدا استادمون ایراد بگیره بهم بخوره!!
    سلام خانم مهندسه بله ببینید چه جمله ای گفته ایشون .یه حقیقت و گفتن .خوبید؟
    فعلا دارم همینجوری روش کار می کنم
    تا هفته دیگه ایشالا برم خونه استادمون....

    کلا دیگه استراحت مطلقه!!...
    ببخش عزیزم
    دیشب خیلی خسته بودم
    اشتباها پیام خداحافظی ام رو توی صفحه خودم گذاشتم...

    روزگارت خدایی...




    و دستانت باز برای گرفتن هدیه الهی...
    شاد باشی عزیزم
    امشب یه خبرایی برای کار جید شد اما تا قطعی نشه هنوز جدی نمی گیرمش تو حلقه صالحین مسجد بودم که گفتن بهم ولی باید بگزره ببینم چی میشه . استخدام رسمی که فعلا اصلا خبری نیستش . وضع جامعه مون خداییش حساب جالبه:biggrin:
    سحر خانم با اجازتون من برم........خیلی خوشحال شدم ک بودید.........و باهاتون صحبت کردم.........

    شبتون بخیر........پر از عطر زندگی:gol:
    الان ور دل خاله هاش نشسته یواش یواش وقت خوابشه تو سیستم که کلی بازی داره بازی های دیگه اش هم کلنجار رفتن با بابا بزرگشه و با ما
    ی جورایی قبول دارم............اما دلم هم ب حال اونی ک دوسم داره میسوزه.....پس کی میخواد اونو نجات بده:D

    میگم صورت مسئله رو عوض کنیم.........بگیم کدوم رو اول نجات میدی هااا..........نظرتون چیه؟:biggrin:
    اینم ی حرفیه.........

    حالا اگه هیچ کدوم رو قبلا اشنایی کامل نداشتی چی؟؟؟؟؟؟؟/
    خدا حفظش کنه این گل پسرو خودتون می دونید دیگه از طرف من...:biggrin: بله دنیای معصوم و زیبایی دارن برعکس دنیای ادم بزرگااااااااااا
    نمیدونم.........من ک ب جواب قانع کننده ای نمیرسم...........

    شاید کسی ک دوستت داره ی روزی بیشتر از کسی ک الان دوسش داری بهش علاقه پیدا کنی.......

    و برعکس........شاید کسی ک الان تو دوسش داری.......شاید اصلا تو رو دوست نداشته باشه

    ؟!؟
    بله خونه ماس ولی الان فرستادم پیش خاله اش بره با اونا سرو کله بزنه.اینجا بود کامپیوتر و صاحب میشد
    خب خدا خیرت بده.........منم همین رو میگم........باید با منطق انتخاب کرد نه بادل..........
    خلاصه بگم
    بعد از کلی به در و دیوار زدن فهمیدم کل زندگی من همین لحظه ایه که داره می گذره...
    و خدایی که وقتی بهش بسپارم بهترین همدم و راهکارها رو جلوی پام میذاره...
    مثل بچه هایی که وقتی یه بزرگتر باهاشون وارد بازی می شه با اطمینان بیش تری به روند بازی ادامه می دن...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا