هزار برگ پاییزی نمی دانند که من هزار و یکمین برگ از پاییزم
که زیر پای رهگذری له شدم و صدایی هم از من به گوش نرسید
من همان هزار و یکمین برگ از پاییزم که حتی درخت هم برای داشتنم تقلا نکرد
همانم که برگ زردم و هیچ از من نمانده جز صدای خش خشی زیر پای رهگذر
پاییز تمام شد...