pwatch
پسندها
213

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • یکی از فانتزیام این بود که تنظیم خانواده رو با نمره 9بیفتم تا خانوادم باور کنن من تو خط این چیزا نیستم
    ولی لاااامصصصب 20 شدم:D
    یکی از فانتزی هام اینه
    .
    .
    .
    .
    برم سر کلاس هندسه
    .
    .
    .
    بگم این درسا بسه...کاشکی این زنگ بخوره دل به دلدار برسه
    بعد استاد حذفم کنه من پاشم نگامو بندازم توو نگاش در حالی که میرم تو افق
    بگم : خوب دست منو خوندی منو بدجوری سوزوندی من مثه یه برده کجاها که نکشوندی

    خخخخخخخخخخخخخخ
    اگر خدا دعاهای شما را مستجاب کند، ایمانتان را افزایش داده، اگر با تاخیر مستجاب کند، صبرتان را زیاد کرده و اگر مستجاب نکند، چیز بهتری برایتان در نظر دارد.
    نمیدونم این همون هست یا نه اما خیلی شبیه
    من این را کادو گرفتم
    حالا یکبار عکسش را برات میزارم یه نظر بده
    می شود برای همیشه

    به عاشقانه های آرام چشم های تو سفرکرد و برنگشت

    می شود زیر همین آسمان پرستاره


    نامم را در شیرینی شهد، با صدایت تکرار کنی

    و من از شنیدن خودم از تو مثل همیشه نفهمم


    که من کمی بیشتر تو شده ام

    یا تو من را به تن کرده ای؟؟
    دریای خروشان عشق،چهره مهتاب را بر هم میزد و ساحل،غروب سرخ را به رنگ شعر در آورده بود

    وتنها مجنون حقیقت کنار ساحل به همراه یگانه خاطر خویش،قصیده غم را زیر لبان لعلش بارها زمزمه میکرد



    دلتنگ بود

    خشک مثل بت

    سوگند خورده بود که هیچگاه،پژمرده شدن یاس سفید را در ذهنش تجسم نکند

    آشفته از حال دیار از دیدار یار

    متن دلش پر از واژه های درهم بود

    لبانش غنچه شده و دیگر مثل گل نمیشکفت

    نثری روان در سر داشت آغشته به بوی خوش نسیم وبه عطر باران

    به این فکر میکنم

    که در کجای این دنیا ایستاده ام ؟؟؟؟؟................به کجا نگاه میکنم ؟؟؟؟......

    وقلبم این پاسخ را به من میدهد :هرکجا که تو انجا باشی ......



    دیر رسیدی عزیزم .
    عشق باتاخیر تلخ می شود .
    دیر رسیدی عزیزم و زمان به راحتی عشق را از بین می برد .
    شاید باورت نشود اما حتی آخرین ستاره آسمان هم ، همین چند روز پیش از نیامدنت کم نور شد و رفت .
    اصلا چرا از گلهای روی میز برایت نگویم می دانی گلها تا چه اندازه نازک طبع اند .
    از دوریت آنقدر با خیسشان کردم که خشک شدند .
    نمی دانم چرا احساس گناه نمی کنم .
    آنقدر دیررسیده ای که تمام کلمات جملات خوب خوب رخت بربستند و رفتند از کنار من .
    روی قاب عکسمان گرد نشسته و من کمی با قهر از تو دور می شدم و قاب کج شد .
    دیر رسیدی عزیزم .
    دیگر نه عشقی ، نه حوصله ای و نه انتظاری. صبح منتظرت بودم .
    حالا شب است و من کم تاب ترین عاشق دنیا هستم .
    آسمان ابری ، من ابری ، باران دیرشده .
    تو هم شبیه بارانی


    به یاد ندارم لحظه ای را که بی یاد تو برایم گذشته باشد ....

    زندگی من ...

    مرا قلبم همانجاییست که تو انجایی .....تو که نسیم عطر حضورت مرا زندگی و جانی دوباره است ...

    مرا به وصال زیر باران اشنا کن ...

    به بوسه های زیر باران ...در کوچه های اشنای با قدمهایمان ...

    اندیشه ام با توست و برای توست ...

    زندگی من ...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا