pishi khogshel
پسندها
27

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره



  • گویند صدای خفاش ها آنقدر بلند است که ما تونایی شنیدن آن را نداریم
    و چه زیباست این گوهر ناب ...
    خدایی که در همین نزدیکی است
    اما دریغ
    بارها دچار عجز و ناتوانی شدیم
    و تو را ندیدیم
    بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم---همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
    شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم----شدم آن عاشق دیوانه که بودم
    در نهانخانه جانم رخ یاد تو درخشید----بوی صد خاطره پیچید یاد صد خاطره خندید
    یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم----پرگشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم
    به تو گفتن حذر از عشق ندانم نتوانم----سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم
    روز اول که دلم به تمنای تو پر زد----چون کبوتر لب بام تو نشستم
    تو به من سنگ زدی-----من نگسستم نپریدم نرمیدم
    .
    .
    .
    بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم؟؟؟؟؟
    سلااااااااام
    خوووبی ؟ :gol:

    قدم می‌زنم، همیشه یه مسیر چندین کیلومتری رو قدم میزنم، برای آرامش درونیم که کاملن آشفته است، آنکه نه چایی‌های فراوان آرامشش را فراهم می‌کنند، نه خنده‌های زهراگین‌ ِ جیمز هتفیلد که از درد بچه دورگه‌ای که پدرش رو از دست داده بود خندید، از درد خندید ! هوا گرم، ولی سردی و یخ بودن دستانم رو هنوز هم حس می‌کنم، گاه گرم می‌شوند، و گاه امیدوارتر از گذشته، ولی هنوز منتظر لحظه‌ای برای فشردن، فشرده شدن، و گرم شدن ....
    گرمی ِ هوا جز عرق سردی بر پیشانی نشاندن چیزی برایم نداشت، قدم‌ها نیز مرا آروم نکرد، آنقدر که سر کلاس، هیچ مسئله‌ای را حل نکردم، آرام آن جلو، نشستم، آرام در حدی که جز خیره شدن با تابلوی خط خطی شده توسط استاد، کار دیگری انجام نمی‌دادم ...
    آهنگی رو گوش می‌دهم، سردی نگاه رو بشکن ... فاصله سزای ما نیست ...

    آرامم بگذارید، می‌خواهم خاطراتم رو مرور کنم
    مناجات...

    همانا من مشتاقم به تو ، به ربوبیت معرفتم و گواهم بر اینکه تو خدای منی و بازگشت من به
    به سوی توست. جهل و گمراهی من تو را مانع از هدایتم نشد و هر قدر من گستاخی کردم تو
    به خویشم خواندی و هر آن گاه که تو را خواندم ، اجابتم نمودی .
    تو همانی که کسی چون تو نیست و تو چون هیچ کسی . غم هایم را برطرف ساز و بر عیوبم
    پرده پوشی کن . از هر آنچه هراسانم نگاهم دار . مرا به حال خویش وامگذار.
    ای ذخیره ی روز سختی ام ، ای همدم گاه تنهایی ام ، ای آنکه حقیقت او را جز او هیچ کس نمی داند .
    خداوندا ! تو چه اندازه به من نزدیکی و من چه بسیار از تو دورم .
    چگونه نا امید باشم در حالی که تو تنها آرزوی منی ! چگونه پنهانی با آنکه تو تنها پیدایی!
    محتاجم ،
    محتاجی همراهی تو !


    آدم ها مي ­آيند

    زندگي مي­ کنند

    مي­ ميرند

    و مي­ روند

    اما ...

    فاجعه­ ي زندگي تو

    آن هنگام آغاز مي­ شود

    که آدمي مي­ ميرد

    اما

    نمي رود !

    مي­ ماند ...

    و نبودنش در بودن تو

    چنان ته­ نشين مي شود

    که تو مي­ ميري در حالي که زنده­ اي

    و او زنده مي­ شود در حالي که مرده است ...!

    آزاده طاهائي
    والا من رشتم شیمی نیست. ولی گر در مورد مهندسی شیمی چیزی خواستین در خدمتم.
    برق هم دارم بیای جلو ممکنه چیز بشی..
    /قه قه خنده شکلک/
    هاپوئیه..
    آره آخر عمری دارم درس میخونم نادی جان..میخوام وقتی لیسانس میگیرم رو قبرمحک بشه اینجا یه مهندس خوابیده
    نه خواهش میکنم نه..
    مرسی خودت چیکار میکنی...؟ یعنی نبودی یا اونروز فرار کردی از اخلاقم ناذیا
    از خود خودته... تو خیلی ..خیلی....








    خیلی فراموشکاری
    سلام
    خووبی ؟
    چیزی شده ؟ چرا باید ناراحت باشم ؟ نه اصلن

    البته نوشتارم می‌دونم عوض شده، و این برا همه‌ هستش
    اونم ماله اوضاع خودمه، نه که از کسی ناراحت باشم، خستم خیلی، خسته و ...

    سالها میشه که ندیدمت پیشی خوشگله آره؟
    سلام خوبی عزیز!!
    سلام دخترم خوبی؟چرا خبری ازت نیست این رسم مردی و مردونگی نیست ها
    به، سلام علیکم پیشی جون
    خوبی ؟
    عکس پروفایل شما خوشملتره
    :w05:



    خدا را در آغوش کشیدم ...

    خدا زیاد هم بزرگ نیست

    خدا در آغوش من جا می شود ...

    شاید هم آغوش من خیلی بزرگ است !

    خدا پیشانی مرا می بوسد و من از لذت این بوسه مست می شوم ...

    خدا یک بار به من گفت:

    تو گناهکار مهربانی هستی !

    و من خوب می دانم که گناهان من چقدر غیر قابل بخششند ...

    و به یاد می آورم که او خداست و می بخشد ...!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا