خوشحالم عزیزم خیلی زیاد ...
.
.
.
روزی می رسد که باز می گردی
حتی اگر هیچوقت باشد ...
با چشمانی ابری٬ چتری افتاده
و دستانی که دیروز مهربان بودند ...
من در گوشه ای ایستاده ام٬ تنها !
آمدنت را عاشقانه ستایش می کنم ...
در آغوش من به خواب می روی ...
و عاشق متولد می شویم ...
با تنه ای از کاج٬
لبانی از گل سرخ٬
چشمانی از گندم٬
و دستانی تا ابدیت جاری ...
روزی می رسد که باز می گردی ...