شاهزاده ی بی رقیب من!
جای قدمهایت را با گلبرگ هایی از گل می آرایم...
تا این گلبرگ های ظریف، عطر تنت را در آغوش گرفته و شمیم حضورت را تداعی کند...
جای خالی ات را با شبنم هایی از مهر بپوشاند...
و اشک هایم را بزداید...
می خواهم در نبود تو، این گلبرگ ها حامی دستانم و تسکینی بر روح خسته ام باشد....
با ریتمی موزون از باران، تنم را نوازش کرده و مونس شب های ماتم زده ام شود...
و مرا تا پایان فصل انتظار، در این فستیوال گل زنده نگاه دارد...
نگارم، نفسم؛ مجنون بی همتای نازنین!
تو جان من هستی... مرا بی تو یارای نفس کشیدن نیست...
بازگرد و مرا عمری دوباره بخش...
من تنها با ترنم به جای مانده از عطر نفس هایت، بر تن ظریف این گلها زنده ام ...
تا رایحه ی خوش مردانه ات دریغ نشده، بازگرد...
که من بی تاب ترینم...
نازنین فاطمه جمشیدی
[IMG]