nazanin jamshidi
پسندها
3,222

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • عشق من!

    آغوش تو....

    یعنی امنیت...مبرا از هر پلیدی... از هر سوء نیت...

    یعنی آرامش...یعنی سایه گاهی از جنس نوازش...

    یعنی میعادگاه یک عاشق... یعنی دشتی مملوء از رز... از شقایق...

    یعنی عمیق ترین شادی ...یعنی لبخندی ژرف که تو با ترنم وجودت به من هدیه دادی...

    دوستت دارم..... بی تومیمیرم...

    همیشه عاشق و بی قرارم ....تا تو بیایی و دستانت را بگیرم

    و بگویم پرورگارم سپاسگزارم... با الطاف بی پایانت سجده بر خاک می گدارم...

    نازنین فاطمه جمشیدی


    نازنینم من دارم وب تون رو میخونم خیلی وقت پیش براتون کامنت گذاشته بودم جوابش دادید عذر میخوام نبودم که بخونمش

    شما لطف دارید به من عزیزم. شما بی همتا تری : )

    راستی نازنینم من خیلی از وقار و شخصیتتون خوشم میاد خیلی خانومید

    خیلی هم عزیزی : )
    سلام نازنین جان

    خوبی عزیزم؟ عروس بهارم این متنت خیلی قشنگه خیلی زیاد . ایشالله هیچ وقت غصه و غم سراغ شما نیاد.

    و شاد باشی عزیزم

    هیچکس مثل تو نیست

    وقتی آغوش می شوی و زمستانی ترین غم ها در گرمای مهربانی ات ذوب می شوند

    وقتی بوسه می شوی و گونه هایم را مهمان می کنی به بارش شکوفه های بوسه

    وقتی واژه می شوی و از دوست داشتن می گویی
    شاهزاده ی من...

    میعاد گاه من آغوش مقدس توست

    که انزوا را از سکه می اندازد

    عشق را با بوسه ای ناب به من می بخشد....

    و اعتبار هستی ام می شود...

    نازنین فاطمه جمشیدی


    همسفرم مرا ببوس


    بوسه ی تو شرار عشق را در قلبم می پروراند


    و چهره ام را گلگون می کند...


    نازنین فاطمه جمشیدی


    شاهزاده ی من ...

    قصر حریر تنم ، جز تو هیچ شاهزاده ای را به رسمیت نمی شناسد....

    جسمم... روحم ...همه ی هستی ام پیشکش نو...

    و این معاشقه ی صادقانه در مقابل دیدگان مقدس عشق،گوارای وجودت...

    نازنین فاطمه جمشیدی

    منم بانویی
    خاطرات
    منم همانی که هر گاه به یادت میافتم
    لبخندی میزنم
    و سراغت را از تمام گلها و قاصدکها میگیرم
    ولی همیشه
    جا خالی ات
    را بر من به کنایه نشان میدهد
    روزگار



    این منم...

    بانوی شب های تار و بی ستاره!

    وارث باران های بی اجازه...

    مالک نفس های طولانی...

    که در جاده ی ذهن، با خاطراتت نلاقی دارم

    هر شام, عطر حضورت در سرم می پیچد...

    انگشنانم شعر می نوازد...

    بوی گریه هایم کاغذ را آتش می زند ...

    و نگاهم ناباورانه درجای خالی ات می میرد...

    نازنین فاطمه جمشیدی

    [IMG]


    [IMG]










    [IMG]
    هیچکس مثل تو نیست

    وقتی آغوش می شوی و زمستانی ترین غم ها در گرمای مهربانی ات ذوب می شوند

    وقتی بوسه می شوی و گونه هایم را مهمان می کنی به بارش شکوفه های بوسه

    وقتی واژه می شوی و از دوست داشتن می گویی


    شاهزاده ی من!

    چه زیباست لحظه ی آرامیدن در بستر آغوش تو...

    لحظه ای که آسمان به کتیبه ی عشق قسم می خورد و محبت را زمزمه می کند ...

    و من در محفلی رویاگونه می آرامم...

    ساحل این حکایت زیبای دلدادگی را به تن مطهر و پاک دریا تفسیر می کند...

    و لحظاتی مشعوف را به دفتر خاطرات سرنوشت می بخشد...

    آن هنگام است که در زیر سایه ی باران...

    دونگاه از پشت پلکهای نوازش همدیگر را می نگرد...

    دو نفس با عشق و مهر، آرامش را می یابد..

    و دستان مقدس ما محصور پیچک آغوشی ناب می شود...

    و پیوندی مملوء از شمیم عشق را در اندیشه ی دو باور پدید می آورد...

    پس ناقوس صداقت را درکلیسای دل می نوازند...

    و غزل ماندگار عشق، طنین انداز باغ احساس عاشقان می شود...

    نازنین فاطمه جمشیدی


    این روزها یاد گرفته ام
    اگر کسی سراغم را نمیگیرد
    تنها در قلبش
    انقدرها جایی ندارم
    همین
    ارزویم با تو بودن با تو موندن است ، حتی اگر فقط یک شب باشد
    دوست دارم زمان در عشق تو بگذرد ، دوست دارم با تو جان گیرم
    با تو جان ببازم ، تو اجازه دادی عشقت را احساس کنم
    تو به من دل سپردی من هم دلمو باختم ، پس با تمام وجود میگویم تو را می پرستم !




    ســـری که دستشو بدون ترس همه جا دور کمرت حلقه میکنه، پســری که موقع رد شدن از چراغ قرمز دستتو محکم تر میگیره، پســـری که smsهاش کوتاه اما پر احساسه، این پســـــــر،

    .

    .

    .

    .

    بـــــــد گـــــرگــیـه ایـنــقـدر با این و اون بود که دیگه حرفه ای شده .

    .

    .

    باید قیدشــــــو بزنی احساسی نشــــو الکی .. !!!!!!!!
    پازل عاشقانه


    امشب می خواهم از اندیشه هاي ابریشمی ام پازلی بسازم...


    هر تکه از آن را به گوشه اي از مهر و وفاي تو اختصاص دهم...


    زیباي نازنین!


    می دانم تا آخرین نفس نمی توانم این پازل را سامان بخشم


    و پاکی و بی آلایشی تو رابه نمایش بگذارم...


    اما همین که با هر تپش به کلبه ی احساسم پناه ببرم...


    تکه اي از خوبی...مهربانی تورا بر روي صفحه قلبم قرار دهم...


    کافی ست تا قطره اي زلال، از دریاي عظمت احساس تو را به سرنوشت نشان دهم...


    تکیه گاه بی نظیر خود را مالک همه هستی خود خطاب کنم...


    و به این روزگار فخر بفروشم...


    تازنین فاطمه جمشیدی

    سلام نازنین جان .

    خودت گلی عزیزم خیلی لطف کردی

    در پناه خدای مهربون همیشه سلامت باشی عزیزم

    عشق من!

    آغوشت را به من ببخش؛ بگذار لبهایمان به بوسه ای معطر شود....

    پلکهایمان در بستر یکدیگر رقصان شود؛ ترنم معاشقه ی صادقانمان در زمین و آسمان بپیچد

    و آن دو را به هم آغوشی بخواند...

    می خواهم طبیعت با ما هم آوا شود و نت به نت عشق را با پیانوی دلنواز باران بنوازد...

    زندگی من...شاهزاده ی من...

    همراه من، در زیر نم نم باران شراب ناب محبت را بنوش…

    با چشمانت نامه هایی از احساس بنویس و تک تک واژگان قلبم را با عطر تنت بیارای

    چقدر دلتنگم وچقدر بیتاب....

    تو را می خوانم و نسیمی از عطر حضورت، بر پوست لطیف بدنم بوسه می زند...

    مژده آمدنت را بر روی دریا ی مواج می نویسم...

    مهتاب را از شب سیاه و مخملی چشمان تو می شناسم...

    و همسفر زندگی ام را در محضر آسمان و ساحل، از خدا به یادگار می گیرم....

    نازنین فاطمه جمشیدی




    عشق نازنینم...

    مرا ببوس!

    نه یک بار که هزار بار!

    بگذار آوازه عشقبازیمان چنان در شهر بپیچد که روسیاه شوند،

    آنها که بر سر جداییمان شرط بسته اند!
    شاهزاده ی من!

    چه زیباست لحظه ی آرامیدن در بستر آغوش تو...

    لحظه ای که آسمان به کتیبه ی عشق قسم می خورد و محبت را زمزمه می کند ...

    و من در محفلی رویاگونه می آرامم...

    ساحل این حکایت زیبای دلدادگی را به تن مطهر و پاک دریا تفسیر می کند...

    و لحظاتی مشعوف را به دفتر خاطرات سرنوشت می بخشد...

    آن هنگام است که در زیر سایه ی باران...

    دونگاه از پشت پلکهای نوازش همدیگر را می نگرد...

    دو نفس با عشق و مهر، آرامش را می یابد..

    و دستان مقدس ما محصور پیچک آغوشی ناب می شود...

    و پیوندی مملوء از شمیم عشق را در اندیشه ی دو باور پدید می آورد...

    پس ناقوس صداقت را درکلیسای دل می نوازند...

    و غزل ماندگار عشق، طنین انداز باغ احساس عاشقان می شود...

    نازنین فاطمه جمشیدی


  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا