narges224
پسندها
880

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • صــــــــدایت را بلنــــــــد نکــــــن! آرام هـــــم کـــه بگویـــــــــی آرامشـــــــم را از مــــن گرفتـــــه ای... مطمئـــــــن بـــــاش...!!!
    می دانی یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی تـعطیــل است ... و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت ... باید به خودت استراحت بدهی دراز بکشی دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال ســوت بزنی ... در دلـت بخنــدی به تمام افـکار منتظر
    چرا این دلتنگیام تموم نمیشه چرا نمیفهمم دیگه نیست چرا؟؟؟؟
    حالا که رفتنی شده ای طبق گفته ات
    باشد، قبول...لااقل این نکته را بدان:

    آهن قراضه ای که چنان گرم گرم گرم
    در سینه می تپید،
    دلم بود...
    نا مهربان..
    سراغم را نمیگیری
    چه شد افتادم از چشمت
    منم فانوس لبخندت
    غرورت خنده ات خشمت
    اسیرم خسته ام سیرم
    مرا در یاب میمیرم
    می بوسم می گذارم کنار ، تمام ِ چیز هایی که ندارم را ،دست هایت را ، شانه هایت را ، عاشقی ات را ،

    همه را


    گفتی که ما به درد هم نمی خوریم!..

    اما هرگز نفهمیدی…

    من تو را برای دردهایم نمی خواستم…
    گفته بودی :
    - یا تو یا هیچکس!!!!
    ولی من ساده انگار فراموش کرده بودم
    که این روزها هیچکس هم برای خودش کسیست

    …کسی حتی مهم تر از من
    تنها گرگها نیستند که لباس میش می پوشند

    گاهی پرستوها هم لباس مرغ عشق برتن می کنند..

    عاشق که شدی کوچ میکنند
    جلوتر نیا!
    خاکستر می شوی.
    اینجا دلی را سوزانده اند…
    می نویسم.....

    نمی توانم بنویسم...

    می خواهم بنویسم.....

    نمی توانم...

    یک کلمه به ذهنم میرسد......تو..

    تمام شد.این هم نوشته امروز.....
    دانی از زندگی چه میخواهم؟

    من تو باشم.......تو........پای تا سر تو

    زندگی گر هزارباره باشد

    بار دیگر تو........بار دیگر تو

    من نبردم از یاد،لحظه زیبایی

    که تو من را به فراسوی نگاهت بردی......

    و در آن لحظه روییدن عشق

    من فقط غرق در آهنگ نگاهت بودم.....

    ولی افسوس که بردی از یاد

    قلب تنها و ترک خورده من را که فقط مال تو بود.
    چه رسم جالبی است :


    محبتت را میگذارند پای احتیاجت

    صداقتت را میگذارند پای سادگی ات

    سکوتت را میگذارند پای نفهمی ات

    نگرانی ات را میگذارند پای تنهایی ات

    وفاداری ات را پای بی کسی ات

    و آنقدر تکرار میکنند که باورت بشود

    که تنهایی و بی کس ومحتاج...........
    خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی ، خیانت می تواند دروغ دوست داشتن باشد ، خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری ، خیانت می تواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد .
    “دوستت دارم”
    تکیه کلام تو بود
    من بی جهت به آن تکیه داده بودم…!!!
    ای نارفیق.. به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه می زنی بر اعتمادم
    زیر پایم را زود خالی کردی . سلام پر مهرت را باور کنم.یا پاشیدن زهر خیانتت را
    دار بزن … خاطرات کسی که تـو را دور زده
    حالم خوب است …امّا گذشته ام درد میکند . . .
    تســــبــیح میشوم زیر انگشــــتانت
    دانـــه دانــــه میـــرانـــی ام
    تا خــــودت را بالا ببـــــری . . .
    گل عشق را در دست میگیرم و هی زیر لب زمزمه میکنم
    دوسم داره
    دوسم نداره...
    با ترس تک تک گلبرگهارا یواش یواش میکنم
    و همچنان زمزمه میکنم...
    برای ادامه دادن مردد هستم
    ولی
    نه!!!!
    میترسم!!!!!!!!!
    چشمهایم را بسته نیت میکنم"دوسم داره"
    و
    همه ی گلبرگ ها رو یهو میکنم
    دیر آمدی موسی !

    دوره ی اعجازها گذشته است

    عصایت را به چارلی چاپلین هدیه کن

    تا کمی بخندیم...
    آهای تو که عشق منی به فکر من باش یه کمی
    به فکر من که عاشقم ولی تو بی خیالمی
    به فکر من که بعد تو خسته و بی طاقت شدم
    آهای به فکرتم هنوز به فکر من باش یه کمی
    آهای تموم زندگیم بی تو تموم زندگیم
    آهای تموم دلخوشیم داری تو غصه می کشیم...

    یکی هست تو قلبم که هرشب واسه اون مینویسم و اون خوابه
    نمیخوام بدونه واسه اونه که قلب من این همه بی تابه
    یه کاغذ یه خودکار دویاره شده همدم این دل دیوونه
    یه نامه که خیسه پر از اشکه و کسی بازم اونو نمی خونه
    یه روز همینجا توی اتاقم یه دفعه گفت داره میره
    چیزی نگفتم آخه نخواستم دلشو غصه بگیره
    گریه میکردم درو که میبست میدونستم که میمیرم
    اون عزیزم بود نمی تونستم جلویه راشو بگیرم
    میترسم یه روزی برسه که اونو نبینم بمیرم تنها
    خدایا کمک کن نمیخوام بدونه دارم جون میکنم اینجا
    سکوت اتاقو داره میشکنه تیک تاکه ساعت رو دیوار
    دوباره نمیخوام بشه باور من که دیگه نمیاد انگار
    گاه گاهي دل من مي گيرد...بيشتر وقت غروب... آن زماني که خدا نيز پر از تنهايي ست...و اذان در پيش است...من وضو خواهم ساخت...
    از خدا خواهم خواست که تو تنهانشوي ودلت پر ز خوشي هاي دمادم باشد
    حضورت در قلبم مثل نفس کشيدن است ، آرام ، بي صدا ، اما هميشگي !
    مثل اتاق زير شيرواني پر از خاطره ي بارانم ، کدام واژه مي فهمد برايت چقدر دلتنگم ؟
    حیران و وامانده در کشاکش نفس کشیدن
    انگشت به دهان..... دنیا را می مکیدم....
    تا شاید سیر شوم از این تقدیر ناخواسته
    ...
    بی خبر از آنکه...
    هیچ تیر خلاصی بی فشار انگشت شلیک نمیشود!
    دلم خوش بود که يارم باوفابود/کمي اززندگيش ازآن مابود/ولي افسوس که فکرماغلط بود/که زنگ تفريحش احساس مابود
    هـر بار که می خواهـم به سـمتت بیایم

    یادم مـی افتد ''دلتنگـی" هـرگز بهـانه خوبی

    برای تکـرار یک خاطره نیسـت..
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا