فرقی نمی کند موهایت را پشت گوش بیاندازی
یا حرف های مرا
یک جای تقدیر می لنگد
که آینه روی تنهاییت چشم هیز می کند
و آغوشت به عروسک هایی ارث رسیده
که هیچ گاه کوک نمی شوند از تو برایم بگویند
حالا / منم و انگشت های جنون زده ای
که به درد وفادارترند / تا به استخوان
انگشت هایی که به سبیل نیچه نمی رود
با قلم / سر گوشواره هایت
یکی به دو می کند
برای شعرهایی
که دلشان / از گوش هایت پر است