آمدم تا شکفتنی باشم
با سپیدارها تنی باشم
هر کجا بی سرود و آواز است
سینه ای وقف نی زنی باشم
دست بردارم و لطیف شوم
تا کجا باید آهنی باشم
گرچه قامت کشیده ام چون کوه
گاه گاهی شکستنی باشم
مثل احساسی در غزل جاری
چشمه در چشمه ی روشنی باشم
واژه از پاره های دل، گیرم
تا که شعری شنیدنی باشم