شرمنده مهتاب و سمیرا
-
من الان چطور تو روی خودم نگا کنم .!
داداشی منم بایدبرم شرمنده
فعلا بای
دیگه نمیشه...
من رفتم...بای...
آخرين فعاليت21 دقيقه پيش گفتی 10 دقیقه ها بدقول
جانم مهتاب جان
باشه داداش مصطفی بیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا مهتاب عجله داره دیگه نماز جعفرطیارم بود تاحالاباید تموم میشد
مهتاب جان الان میاد یکم صبرکن معمولا بدقول نیست میدونم
سمیرا صداش کن...
مصطفی 1 رب شد الان هم در اینجارو تخته میکنن هم خونه...
اگه فردا تا ساعت 6 عصر نیومدم اگه مشکلی نداشتی بهم خبر بده بیزحمت...
وای رفتی که!!
من خونه نیستم
7 دقیقه؟!
اومدم
سلام نرو کارت دارم...
خو منم منتظر همی بودم
منم 10 مین میرم.برگردیاااا
12اینا میخوابممن برم نمازمو بخونم بیام باشیا 10 دقیقه ای میام
چرا ؟ خود به خود ؟ سرد و گرم شده بود ؟ عجب
حالا هم ک باز شب شده نمیخوابی
نه بابا نخوابیدم خواب کجابود تا چشم روهم گذاشتم شیشه میزمون منفجرشد منم باترس پریدم دیدم هزارتا تیکه شد
دربست بگیر و بیا
نه الان میام
رفتی سمیرا؟
خوبی بانو سمیرا؟
تا الان خواب بودی؟
سلاممممم.
سلامممممم
از سمت چپ
از سِمَت کارگری
اونطوری.
چپلووو
باید از سمتت برکنارت کنم
از کودکی به ما جدایی را آموختند...آن زمان که بر روی تخته سیاه نوشتند: خوب-بد
سلاااااام
خوبی آقا مصطفی؟!!!
ارادت داریم
هله دان دان دان هله یه دانه یه دانه/یارمومهربون مال آبادانه یه دانه
عزیزتاتونیایی مونخندوم یه دانه/دگرعهدووفاباکس نبندوم یه دانه
خخخخخخخخخخ خیط شدی -
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
