مامان من معلمه دبیرستان دخترونس(خداوکیلی حال میکنید؟؟؟خداچه نعمتی بهم داده؟)منم پیش دانشگاهیم.اونروز فکرخبیثانه زدبه سرم چهارشنبه ساعت2:15ماشین ازتوپارکینگ درآوردم بیرون رفتم دنبال مامان جلومدرسه وقتی رسیدم دیدم تک تک دارن تعطیل میشن قشنگ ماشین بردم جلوی درمنتظربودم که مامی من بیادحالاشیشه رودادم پایین وچنان باپرشیاژست گرفته بودم خودم خندم گرفت همه ی دختراهم داشتن منونگاه میکردن فکرمیکردن دنبال مخاطب خاصمم که یدفه مامانم ازدوردیدم یکم اومدجلودادزدم ماااااااااامااااااااان...یک آن کل دخترابرگشتن منونگاه کردن ومامانم که معلمشونه آخه اولین باربودمیدیدنم.خلاصه بین اون همه جمعیت یکی ازشاگردای شلوغ مامانم دادزدخانم مولایی عروس نمی خواید؟؟؟؟؟؟؟
دختراداشتن میترکیدن
عاغا این چ و ع ض ی؟گستاخی تا چ حد؟ دیگه شورشو درآوردن این دهه هشتادیا 0_0
داداشم با گستاخی تمام زل زده تو چشام میگه: شاگرد اول شدم ^_^
منم ی دونه زدم تو سرش ^_^
بحث آبروی خانوادگی در میونه!!!تا الان همچین چیزی تو خاندان ما سابقه نداشته:-o نمیدونم این به کی رفته کصافطط...
اصن پسری ک هر روز جلو دفتر نباشه مایه ننگه...
جون تو...^_^