az zabane mosen


:
رفتم خدمت ،
وقتی برگشتم دیدم داداشم ریش گذاشته و غمگین دم دره حیاط وایساده !
گفتم داداش چی شده ؟؟ به من بگه !!!! طاقتشو دارم !!
گفت برو تو بهت میگن !!!
کوله پشتیرو پرت کردم و رفتم تو دیدم داداش کوچیکمم ریش گذاشته و غمبادگرفته !!!!
داداش چی شده !! بابا طوریش شده ؟؟؟ بگو !!
گفت برو تو بابا بهت میگه !!!
رفتم میبینم بابام ریش بلند و صورت پر از غم نشسته داره سیگار میکشه !!!!
اینجا بود که فهمیدم یه اتفاق واسه مادرم افتاده
گفتم بابا !!!مامان چش شده !!! بگو به من ،،،،،
بابام یدفعه زد زیره گوشمو و گفت :
مرتیکه خر !!! رفتی خدمت ، خو به جهنم !!! دیوث چرا ماشین ریش تراشو با خودت بردی !!!!!!