mohandeseit
پسندها
4,133

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • 213 کجا هست؟تو کدوم طبقه هست اصلا؟من 2 اونجا کلاس دارم ساعتای 3ونیم تا 4 انتراک بعد تا 5ونیم کلاسه بعدم دیگه به سمت خونه!اهه بگم که اماده باشین!نخیر باید حالت اماده باش باشین تا من شاید بیام!
    به قول یکی از بچه ها گور خودتو نکن مهندس جوونی هنوز نمیخوام جوون مرگ شی هنوز واست زوده کلی ارزو تو دلت داری باید به اونا برسی بعد بیا پیش من!:biggrin:
    سلااااااااااااااام بر دوست خوووبم محمد جوني:smile:
    چطوري پسر؟نيستي
    من دير سر زدم الان پيامتو ديدم
    تولد كيه محمد:D
    خيلي وقته دنبال فرصتم باهات بحرفم اصن وقت نميشه
    زیاد تلاش نکن واسه فعالیت خودم بهت میگم که زحمتت کم بشه همین بعد ظهری اسرارم!ولی حریمفم نمیششششششششششششششششششششششششششششی مطمئنا باش مهندس:biggrin:
    هیچی هر ساعتی که دوست داشت میومد هر وقتم دوست نداشت نمیومد منم یک روز حسابی دعوا کردم باهاش.بعضی ساعتا سرویس جای دیگه داره.منم گفتم خوب اون ساعتای لامسبو بدین به دانشگاه که رو برد بزنن تا بدونیم کی تشیف مبارکت میاد کی هم نمیای!هه فکر کردی میتونی حریف من بشی؟!عمرا!!
    خوب ادم نباید با ابهام حرف بزنه اقا:redface::biggrin:ولی من هم منظورم سرویس رفت امد بود!منو که هر وقت میبینه پاشو رو گاز میزاره میره.طفلی یک حالی ازش گرفتم!
    چشف عموجونم
    سمام مناقف عمو من باسینا
    منسیییییییییییییییییی سمام همسنین
    روزگالتون خوس عموجون
    خوب از دیوار میرم بالا بعدم دیگه تا جون دارم میدوم تا دستت نرسه!:Dسرویس رفت به کجا؟ما هم با سرویسا خیلی مشکل داریم!
    امشال نداله موفخ باسین اسالله
    خودمم پروز دالم میدونم سی مینید امیدوالم برای همه با خیری خوسی تنون بسه برای سما هم همینطول باسه عموجون
    موفخ وساد و سهنامت باسین
    بدجنسیم زیاده!اگه بخوام تامل داشته باشم هم نمیتونم چون بازم یک سوژه ازشون دیتم بیاد کلی میخندم.
    اگه دستت به من رسید بیا بگیر.اینقدر رضوان درخت داره از یکیشون میرم بالا!
    به من میگی جو دبیرستان دارم هنوز!!خودم به دکتر میگم یک کلاس جمعه پردیس رضوان براتون برگزار کنه منم بیام بهتون بخندم حسابی!:biggrin:
    به خدا یک سری از ارشدا کلاس داشتن اینجا!:biggrin:هنوز تابلو های راهنماییش هست تو دانشگاه!دیروز بچه ها کلاس داشتن یک سری میگن اومده بودن!
    مهندس شما هم جمعه دانشگاه رضوان کلاس داشتی؟؟؟؟وای وای دیگه اصلا نمیشه دست به جای زد این پسرا ی ارشدن اومدن همه جا رو ویروسی کردن باید بدیم همه جا رو استلریزه کنند!:biggrin: به شخصه دارم حساسیت پیدا میکنم به سایت معلوم نیست اومدن دست به این موس زدن یا نه؟!ایش!:biggrin:الان 7ونیم صبحه مغزم نمیکشه واسه اینجور چیزا بزار برم یکم بفکرم.
    سلام.چطوری؟خوش میگذره؟فعلا شرایطم تعریف نداره . باید از نو خیلی چیزا رو بسازم
    ﺑﺎﺯ ﮐﻦ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﺕ ﺭﺍ

    ﻣﻦ ﻫﻢ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺑﺎﺯ ﺍﺳﺖ

    ﻭ ﺟﻬﺎﻥ

    ﺩﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻦ،

    ﻧﯿﻠﻮﻓﺮﯼ ﺳﺖ ﺁﺑﯽ؛

    ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﺒﯿﻦ

    ﺗﺎ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽِ ﭘﻠﮏ ﻫﺎﯾﺖ

    ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﺒﺴﺘﻪ،

    ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺩﯾﺪ؛

    ﻭ ﻣﻦ

    ﻣﮋﻩ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ

    ﭼﻮﻥ ﺳﺘﻮﻧﯽ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ

    ﺑﯿﻦ ﭘﻠﮏ ﻫﺎﯾﻢ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﻡ؛

    ﭘﻠﮏ ﻧﺰﻥ!

    ﭘﻠﮏ ﻧﺰﻥ!

    ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺩﯾﺪ.
    ﺳﮑﻮﺕ ﺁﻭﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ
    ﺑﺮﻗﺎﻣﺖ ﻧﺤﯿﻒ ﻭﺍﮊﮔﺎﻥ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ...
    ﻣﻦ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺩﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ
    ﺭﻭﺣﻢ . . .
    ﺍﺯ ﻧﻔﺴﻬﺎﯼ ﺑﯽ ﺣﻀﻮﺭﻡ ﺿﺠﻪ ﻣﯿﺰﻧﺪ.
    ﻗﻠﺒﻢ ﺩﺭ ﭼﻨﺒﺮﻩ ﯼ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﮔﺰﻧﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ
    ﺫﻫﻨﻢ . . .
    ﺑﻪ ﮐﺎﺑﻮﺳﻬﺎﯼ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺍﻟﺘﺠﺎ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ.

    ﻣﻦ . . .
    ﺩﺭﻣﺎﻧﺪﻩ ﺩﯾﺪﮔﺎﻥ ِ ﻭﺍﻣﺎﻧﺪﻩ ﺧﻮﯾﺶ ﻣﯿﺸﻮﻡ ،ﻭﻗﺘﯽ . . .
    ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻡ ﺑﯽ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ
    ﻫﻤﻪ ﯼ ﺳﻬﻤَﻢ ،
    ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺑﻮﺩﻥ ،
    ﺟﺎﯾﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ . . .
    ﻣﯿﺎﻥِ ﻧﺒﻮﺩﻥ
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا