MOΣIN
پسندها
4,553

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • تو کلاس درس خدا
    اونی که ناشکری میکنه رد میشه
    اونی که ناله میکنه تجدید میشه
    اونی که صبر میکنه قبول میشه
    اونی که شکر میکنه شاگرد ممتازه میشه
    دعا میکنم همیشه شاگرد ممتاز خدا باشی
    و دعایم کنی تا رد نشوم .....
    روز بزرگداشت ، شاعر شیرین سخن پارسی ، یگانه ی تمام اعصار ،حافظ شیرازی مبارک...

    تو رو کجا گمت کردم ، بگو کجای این قصه
    که حتی جوهر شعرم ، همینو از تو میپرسه
    که چی شد اون همه رویا ، همون قصری که میساختیم
    دارم حس می کنم شاید ، من و تو عشق و نشناختیم

    میون قلبای امروزی ما ، نیمدونم چرا نمیشه پل بست
    مثل دو ماهی افتاده بر خاک ، به دور از چشم دریا رفتیم از دست

    به لطف و حرمت خاطره هامون ، نگو همیشه یاد من می مونی
    که نه مثل اون روزای دورم ، نه تو دیگه برای من همونی
    بذار جز این سکوت سرد لبهات ، برام چیزی به یادگار نمونه
    بذار تا نقطه پایان این عشق ، مثل اشکی بشینه روی گونه

    میون قلبای امروزی ما ، نیمدونم چرا نمیشه پل بست
    مثل دو ماهی افتاده بر خاک ، به دور از چشم دریا رفتیم از دست

    تحمل می کنم غیبتو ماهو ، میدونم نیمه همدیگه هستیم
    نشد پیدا بشیم تو متن قصه ، به رسم عاشقی هر دو شکستیم

    میون قلبای امروزی ما ، نیمدونم چرا نمیشه پل بست
    مثل دو ماهی افتاده بر خاک ، به دور از چشم دریا رفتیم از دست
    دوستی فصل قشنگیست پر از لاله سرخ
    دوستی تلفیق شعور من و توست
    دوستی رنگ قشنگیست به رنگ خدا
    دوستی حس عجیبیست میان من و تو:gol::gol:
    پشت «قلبم» شهریست که یه « دوست» در آن جا دارد.
    هر کجا هست، به هر فکر ، به هر حال و به هر کار ، « عزیز » است
    خدایا تو نگهدارش باش:gol:
    مرسی داداش گلم از عکسای قشنگت
    این شعره چقدر آشناست:surprised:
    تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
    دل سودازده از غصه دو نیم افتادست

    چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است
    لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست

    در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست
    نقطه دوده که در حلقه جیم افتادست

    دل من در هوس روی تو ای مونس جان
    خاک راهیست که در دست نسیم افتادست

    همچو گرد این تن خاکی نتواند برخاست
    از سر کوی تو زان رو که عظیم افتادست

    آن که جز کعبه مقامش نبد از یاد لبت
    بر در میکده دیدم که مقیم افتادست

    حافظ گمشده را با غمت ای یار عزیز
    اتحادیست که در عهد قدیم افتادست
    از عشق مکن شکوه که جای گله ای نیستبگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست


    من سوخته ام در تب ، آنقدر که امروز
    بین من و خورشید دگر فاصله ای نیست


    غمدیده ترین عابر این خاک منم من
    جز بارش خون چشم مرا مشغله ای نیست


    در خانه ام آواز سکوت است ، خدایا
    مانند کویری که در آن قافله ای نیست


    می خواستم از درد بگوییم ولی افسوس
    در دسترس هیچکسی حوصله ای نیست


    شرمنده ام از روی شما بد غزلی شد
    هرچند از این ذهن پریشان گله ای نیست
    تو بارون که رفتی
    شبم زیر و رو شد
    یه بغض شکسته
    رفیق گلوم شد
    تو بارون که رفتی
    دل باغچه پژمرد
    تمام وجودم
    توی آینه خط خورد
    هنوز وقتی بارون
    تو کوچه می باره
    دلم غصه داره
    دلم بی قراره
    نه شب عاشقانه است
    نه رویا قشنگه
    دلم بی تو خونه
    دلم بی تو تنگه


    یه شب زیر بارون
    که چشمم به راهه
    می بینم که کوچه
    پر نور ماهه
    تو ماه منی که
    تو بارون رسیدی
    امید منی تو
    شب نا امیدی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا