نگاه کن ؛ لب پنجره ی دل ، کفتر سفید غروب نشسته
شب نزدیک است...
گلها را از طاقچه های حیاط بردار
تا مبادا رنگ سیاه شب بیازارد سرخی گونه هایشان را
ماهی های قرمز حوض را به تنگ کوچکشان بازگردان
آنها تا به حال ، صورت نقره ای مهتاب را ندیده اند
شاید از ترس بمیرند امشب
مثل من ....!!!