MEMOL...
پسندها
3,710

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ببخشيد مرضيه جون متنم طولاني بود برا همين تو دو مرحله فرستادم
    تو چه طوري متنهاي طولاني رو يه جا ميفرستي؟!من هر كار كردم نشد!!!
    اول متن پاييني رو بخون بعد ادمه اش بالايي!
    آنها سر هم داد نميزنند بلكه خيلى به آرامى با هم صحبت ميكنند. چرا؟ چون قلبهايشان خيلى به هم نزديك است.. فاصله قلبهاشان بسيار كم است استاد ادامه داد: هنگامى كه عشقشان به يكديگر بيشتر شد، چه اتفاقى ميافتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نميزنند و فقط در گوش هم نجوا ميكنند و عشقشان باز هم به يكديگر بيشتر ميشود سرانجام، حتى از نجوا كردن هم بينياز ميشوند و فقط به يكديگر نگاه ميكنند. اين هنگامى است كه ديگر هيچ فاصلهاى بين قلبهاى آنها باقى نمانده باشد....
    استادى از شاگردانش پرسيد:
    چرا ما وقتى عصبانى هستيم داد ميزنيم؟ چرا مردم هنگامى كه خشمگين هستند صدايشان را بلند ميكنند و سر هم داد ميكشند؟ شاگردان فكرى كردند و يكى از آنها
    گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسرديمان را از دست ميدهيم
    استاد پرسيد: اين كه آرامشمان را از دست ميدهيم درست است امّا چرا با وجودى كه طرف مقابل كنارمان قرار دارد داد ميزنيم؟ آيا نميتوان با صداى ملايم صحبت كرد؟ چرا هنگامى كه خشمگين هستيم داد ميزنيم؟ شاگردان هر كدام جوابهايى دادند امّا پاسخهاى هيچكدام استاد را راضى نكرد سرانجام او چنين توضيح داد: هنگامى كه دو نفر از دست يكديگر عصبانى هستند، قلبهايشان از يكديگر فاصله ميگيرد. آنها براى اين كه فاصله را جبران كنند مجبورند كه دادبزنند.
    هر چه ميزان عصبانيت و خشم بيشتر باشد، اين فاصله بيشتر است و آنها بايد صدايشان را بلندتر كنند سپس استاد پرسيد: هنگامى كه دونفر عاشق همديگر باشند چه اتفاقى ميافتد؟
    hi
    khabari azat nis
    mibinam ke Doostaye jadid peyda kardio...............!1
    ok honey
    Take care
    سلام توهم تمام شعرا و شعر ها بدون بستنی میوه ای
    من یه شعر برای تو گفتم که میخوام نظرت رو بدونم ؟
    ای عاشق تمام بستنی میوه ای ها که از پشت یخچال تو خیابون دانشگاه بهت چشمک میزنن
    ای توهم تمام شعر هایی که در مورد بستنی هست
    ای مخالف با تمام شسیرنی خامه ای ها که بستنی میوه ای دارن ؟
    آخر چرا ؟ چرا - چرا - چرا
    من آمدم ببینم برایم بستنی با شیرنی خریدی دیدم چیزی نبود
    دلم از تمام بستنی ها گرفت
    رفتم پی یک عشق جدید
    پشت پنجره اتلق دختر همسایه مان تابلویی دیدم , تابلویی زیبا
    قه.ه ای با سفید بود
    مستش شدم
    و آن چیزی نبود جر عکس یک شیرنی خامه ای ...
    نظرت چی ه ؟ استعداد دارم یا نه ؟
    اين روزا عادت همه رفتن ودل شكستنه
    درد تموم عاشقا پاي كسي نشستنه
    اين روزا مشق بچه ها يه صفحه آشفتگيه
    گرداي رو آينه ها فقط غم زندگيه
    اين روزا درد عاشقا فقط غم نديدنه
    مشكل بي ستاره ها يه كم ستاره چيدنه
    اين روزا كار گلدونا از شبنمي تر شدنه
    آرزوي شقايقا يه شب كبوتر شدنه
    اين روا آسمونمون پر از شكسته باليه
    جاي نگاه عاشقت باز توي خونه خاليه
    اين روزا كار آدما دلهاي پاك رو بردنه
    بعدش اونو گرفتن و به ديگري سپردنه
    اين روزا كار آدما تو انتظار گذاشتنه
    ساده ترين بهانشون از هم خبر نداشتنه
    اين روزا سهم عاشقا غصه و بي وفاييه
    جرم تمومشون فقط لذت آشناييه
    اين روزا توي هر قفس يكي دو تا قناريه
    شبها غم قناريها تو خواب خونه جاريه
    اين روزا چشماي همه غرق نياز شبنمه
    رو گونه هر عاشقي چند قطره بارون غمه
    اين روزا ورد بچه ها بازي چرخ و فلكه
    قلباي مثل دريامون پر از خراش و تركه
    اين روزا عادت گلها مرگ و بهونه كردنه
    كار چشماي آدما دل رو ديونه كردنه
    اين روزا كار رويامون از پونه خونه ساختنه
    نشونه پروانگي زندگي ها رو باختنه
    اين روزا تنها چارمون شايد پرنده مردنه
    رو بام پاك آسمون ستاره رو شمردنه
    نه امشب دلت هوس یه کتک حسابی کرده هان؟
    حالا واسه من عاشقم شده
    ترجیح میدم در مورش حرفی نزنم
    راستی مرسی از پیاماتون
    میتونم بپرسم برا چی اینطوری راحترین ؟ مگه چی شده؟
    ممنون مرضیه خانم
    یه مدت که نبودی حسابی جای خالیت احساس میشد ...شعر زیبا تو با دقت خوندم عکس های هم که میزاری زیبا هستند اما نمیدونم چرا اکثرا چهره اونه مشخص نیست پشت کرده اند...
    گلم اومدم پاکش کنم دی سی شدم یهو
    مرسی که خودت ویرایشش کردی
    بووووووووووووووووووووس
    هیچ وقت...
    هرگز...
    تا پایان زندگی من...زندگی تو...
    حتی زندگی گل سرخ خانه همسایه
    که به تازگی خانه ما را تسخیر کرده!
    تا پایان هرچه که تو بگویی
    نخواهم گذاشت...
    این آشیانه را بادی ببرد که فقط تو
    و البته چندتا مثل تو...
    از آن می ترسید!
    آشیان کوچک ما
    چشم های توست!
    به این سادگی ها رهایشان نخواهم کرد...
    خانم !
    شما که خیلی مهربانی بگو!
    سردخانه گرم پیدا می شود اینجا؟
    من خبر دارم از مرده ای که بغل دستم می لرزد...

    فرزانه قوامی
    اوکی گلم
    البته یه چندتایی گذاشتم هااااااااااااااااا
    برم پاکشون کنم؟؟؟
    سلام عسلم
    مرسی از متن زیبات
    نفسم من تموم متن هایی که برام میذاری و اونایی که توی وبلاگت هست رو توی یه فروم میذارم عیبی نداره؟؟؟؟
    البته گفتم بهشون که یکی از دوستام برام میذاره
    آهان...خوب پس...خوبه که باز برگشتی...خوش اومدی..
    ممنون عزیزم..
    من هم خوبم..شکر..
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا