MEMOL...
پسندها
3,736

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام گلم
    من یکی از متن های قشنگتو گذاشتم برا امضام
    عیبی که نداره
    خدایا !
    جویای تبرک توام
    مرا لطف و مهری ببخش
    تا قدیسان و ارواح پاک
    مرا در پرتو مهر و حمایت خود قرار دهند.

    silenta
    ممنون MEMOL جان
    باز ، مثل همیشه زیبا و دلنشین
    موفق باشید

    چشم صنوبران سحر خيز
    بر شعله بلند افق خيره مانده بود .
    دريا، بر گوهر نيامده ! آغوش مي گشود .
    سر مي كشيد كوه،
    آيا در آن كرانه چه مي ديد ؟
    پر مي كشيد باد،
    آيا چه مي شنيد، كه سرشار از اميد،
    با كوله بار شادي،
    از دره مي گذشت ،
    در دشت مي دويد !
    هنگامه اي شگفت ،
    يكباره آسمان و زمين را فرا گرفت !
    نبض زمان و قلب جهان، تند مي تپيد
    دنيا،
    در انتظارمعجزه ... :
    خورشيد مي دميد
    منم نقاشی میکنم
    و عاشق رنگام
    این روزا وقتم کمه
    برای ارشد میخونم
    برام دعا کن عزیزم


    دنيا بيستون است اما فرهاد ندارد و آن تيشه هزار سال است كه در شكاف كوه افتاده است.
    مردم مي آيند و مي روند اما كسي سراغ آن تيشه را نمي گيرد.
    ديگر كسي نقشي بر اين سينه سخت و ستبر نمي زند.
    دنيا بيستون است و روي هر ستون ، عفريت فرهاد كش نشسته است.
    هر روز پايين مي آيد و
    در گوش ات نجوا مي كند كه شيرين دوستت ندارد و
    جهان تلخ مي شود.

    تو اما باور نكن

    زيرا كه تا عشق هست، شيرين هست.

    عشق اما گاهي سخت مي شود،
    آنقدر سخت كه تنها تيشه از پس آن بر مي آيد
    روي اين بيستون ناساز و ناهموار گاهي تنها با تيشه مي توان ردي از عشق گذاشت،
    و گرنه هيچ كس باور نمي كند كه اين بيستون فرهادي داشت.
    [IMG]


    صدا كن مرا
    صداي تو خوب است
    صداي تو سبزينه آن گياه عجيبي است
    كه در انتهاي صميميت حزن
    مي رويد
    در ابعاد اين عصر خاموش
    من از طعم تصنيف در متن ادراك يك كوچه تنهاترم
    بيا تا برايت بگويم چه اندازه تنهايي من بزرگ است...


    عشق بازي به همين آساني ست
    كه گلي با چشمي
    بلبلي با گوشي
    رنگ زيباي خزان با روحي
    نيش زنبور عسل با نوشي
    بر كه اي با مهتاب
    دو كبوتر با هم
    شب وروز وطبيعت با ما
    و چراغ شب يلداي كسي با شمعي
    عشقبازي به همين آساني ست
    كه دلي را بخري
    بفروشي مهري
    شادماني را حراج كني
    رنجها را تخفيف دهي
    مهرباني را ارزاني عالم بكني
    و بپيچي همه را لاي حرير احساس
    گره عشق به آنها بزني
    مشتري هايت را با خود ببري تا لبخند
    عشق بازي به همين آساني ست. . . . .
    کودکان و درختان....

    در پهنه جهان
    انسان برای کشتن انسان
    تا جبهه می رود
    انسان برای کشتن انسان
    تشویق می شود

    در جبهه های جنگ
    کشتار میکنند
    یا کشته میشوند

    تابوت صد هزار جوان را
    پیران داغدار
    با چشمان اشکبار
    بر دوش میکشند
    بر خاک می نهند

    آنگاه کودکان را
    تعلیم می دهند
    یک شاخه از درخت را نباید بشکنند

    فریدون مشیری
    سلام عزیزم
    خوفی
    متن ها و شعرات فوق العاده ست
    افتخار میدی خانومی؟:gol:


    ماه من غصه چرا!آسمان را بنگر، كه هنوز ، بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست گرم و آبي و پر از مهر، به ما مي‌خندد !يا زميني را كه دلش از سردي شب‌هاي خزان نه شكست و نه گرفت !بلكه از عاطفه لبريز شد و نفسي از سر اميد كشيد و در آغاز بهار ، دشتي از ياس سپيد زير پاهامان ريخت،تا بگويد كه هنوز ، پر امنيت احساس خداست !دل به غم دادن و از ياس سخن گفتن‌ها كار آنهايي نيست، كه خدا را دارند.ماه من !غم و اندوه، اگر هم روزي، مثل باران باريد يا دل شيشه‌اي ات، از لب پنجره عشق، زمين خورد و شكست،با نگاهت به خدا، چتر شادي وا كن و بگو با دل خود، كه خدا هست، خدا هست هنوز!ماه من غصه اگر هست بگو تا باشد!ولي از ياد مبر :پشت هر كوه بلند، سبزه‌زاري ست پر از ياد خدا
    و در آن باز كسي مي‌خواند كه خدا هست ، خدا هست هنوز ....
    سلام گلم.خوبی؟بابت پیامای قشنگت ممنونم.ببخش گلم اس ام اسام خیلی بد برات سند می شه.
    مرضیه جان شرمنده اومدی پیش سیتمم نبودم....معذرت میخوام...اگه الان هستی در خدمتم ببخشید به خدا.
    حقیقت دارد
    تو را دوست دارم
    در این باران
    می خواستم تو
    در انتهای خیابان نشسته
    باشی
    من عبور کنم
    سلام کنم
    لبخند تو را در باران
    می خواستم
    می خواهم
    تمام لغاتی را که می دانم برای تو
    به دریا بریزم
    دوباره متولد شوم
    دنیا را ببینم
    رنگ کاج را ندانم
    نامم را فراموش کنم
    دوباره در اینه نگاه کنم
    ندانم پیراهن دارم
    کلمات دیروز را
    امروز نگویم
    خانه را برای تو آماده کنم
    برای تو یک چمدان بخرم
    تو معنی سفر را از من بپرسی
    لغات تازه را از دریا صید کنم
    لغات را شستشو دهم
    آنقدر بمیرم
    تا زنده شوم
    در کمین اندوه هستم
    بانو
    مرا دریاب
    به خانه ببر
    گلی را فراموش کرده ام
    که بر چهره ام نمی تابید
    زخم های من دهان گشوده اند
    همه ی روزگار پر، از
    اندوه بود
    بانو مرا
    قطره قطره دریاب
    در این خانه
    جای سخن نیست
    زبان بستم
    عمری گذشت
    مرا از این خانه
    به باغ ببر
    سرنوشت من
    به بدگمانی
    به خوناب دل
    خاموشی لب
    اشک های من بسته
    بر صورت من است
    هیچکس یورش دل را
    در خانه ندید
    بانو
    من به خانه آمدم
    و دیدم
    که عشق چگونه
    فرو می ریزد
    و قلب در اوج
    رها می شود
    و بر کف باغچه می ریزد
    بانو مرا دریاب
    ما شب چراغ نبودیم
    ما در شب باختیم
    حق داری...اخه اخر هفته ها دسترسی به نت ندارم....تا 4 شنبه میتونم...الان حوصله داری حرف بزنیم؟
    دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
    چون بشد دلبر و با يار وفادار چه کرد

    آه از آن نرگس جادو که چه بازي انگيخت
    آه از آن مست که با مردم هشيار چه کرد

    اشک من رنگ شفق يافت ز بي‌مهري يار
    طالع بي‌شفقت بين که در اين کار چه کرد

    برقي از منزل ليلي بدرخشيد سحر
    وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد

    ساقيا جام مي‌ام ده که نگارنده غيب
    نيست معلوم که در پرده اسرار چه کرد

    آن که پرنقش زد اين دايره مينايي
    کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد

    فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت
    يار ديرينه ببينيد که با يار چه کرد
    عشقبازی به همین آسانی است
    که گلی با چشمی
    بلبلی با گوشی
    رنگ زیبای خزان با روحی
    نیش زنبور عسل با نوشی
    کارهموارۀ باران با دشت
    برف با قلۀ کوه
    رود با ریشۀ بید
    باد با شاخه و برگ
    ابر عابر با ماه
    چشمه‌ای با آهو
    برکه‌ای با مهتاب
    و نسیمی با زلف
    دو کبوتر با هم
    و شب و روز و طبیعت با ما!
    عشقبازی به همین آسانی است...
    عشقبازی به همین آسانی است...
    شاعری با کلماتی شیرین
    دستِ آرام و نوازش‌بخش بر روی سری
    پرسشی از اشکی
    و چراغ شب یلدای کسی با شمعی
    و دل‌آرام و تسلا و مسیحای کسی یا جمعی
    عشقبازی به همین آسانی است...
    که دلی را بخری
    بفروشی مهری
    شادمانی را حرّاج کنی
    رنج‌ها را تخفیف دهی
    مهربانی را ارزانی عالم بکنی
    و بپیچی همه را لای حریر احساس
    گره عشق به آن‌ها بزنی
    مشتری‌هایت را با خود ببری تا لبخند
    عشقبازی به همین آسانی است...
    هر که با پیش سلامی در اول صبح
    هرکه با پوزش و پیغامی با رهگذری
    هرکه با خواندن شعری کوتاه با لحن خوشی
    نمک خنده بر چهره در لحظۀ کار
    عرضۀ سالم کالای ارزان به همه
    لقمۀ نان گوارایی از راه حلال
    و خداحافظی شادی در آخر روز
    و نگهداری یک خاطر خوش تا فردا
    و رکوعی و سجودی با نیت شکر
    عشقبازی به همین آسانی است
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا