سلام
خوبی عزیزم
ای بابا چه میشه کرد با این مردمی که هنوز تو ئخودشون درگیرن
این حرفای ما به جای نمیرسه اما واقعا ادم دادش در میاد از این ادمای که هیچی نمیفهمن
من به یک احساس خالی دلخوشم
من به گل های خیالی دلخوشم
در کنار سفره اسطوره ها
من به یک ظرف سفالی دلخوشم
مثل اندوه کویر و بغض خاک
با خیال آب سالی دلخوشم
سر نهم بر بالش اندوه خویش
با همین افسرده حالی دلخوشم
در هجوم رنگ در فصل صدا
با بهار نقش قالی دلخوشم
آسمانم حجم سرد یک قفس
با غم آسوده بالی دلخوشم
گرچه اهل این خیابان نیستم
با هوای این حوالی دلخوشم...