massom11111
پسندها
1,510

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سسلام معصوم جان خوبی عزیزم ممنون منم خوبم اغصاب مصاب هم تو نیستی قاطی شده
    به به ببین کی اومده
    سلام معصوم خوبی سرحالی کجایی نا پیدا مگه میشه شمارو فراموش کرد اختیار دارید از کم سعادتی ماست شمارو نمیبینیم خیلی خوشحالم کردی
    نگاه کن چکار کاری باشگاه رو ریختی به هم همه اومدن تو پرو فایلت
    سلام آبجی معصوم خودمون . ما خوبیم . شما هم خوبین . مثل حلال ماه شدی ، ماهی یه بار دیده میشی
    ممنون از لطفتون


    معصوم به خدا عزیز دلمی تو
    من تورو نداشتم چیکار میکردم..[IMG]
    یه دنیا دوستت دارم خانومیی..
    ..
    چه بلایی سر لیست دوستات اوردی؟؟..من حذف شدم:cry:
    ..
    دلم برات خیلی تنگه..
    کاش میومدی تو هم..
    ایشالا همیشه تو همه کارهات موفق باشی..[IMG]
    مهصوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووم
    خووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووبی ؟

    چیکااار میکنی ؟ رسیدن بخیر [IMG] [IMG]

    صبح اومدم آخه باید میرفتم کلاس
    تا 7 یونی بودم، بعد تا 9 خوابیدم ( الان )، 10 هم میرم سره درسام تا صبح :دی
    بعد از شصت سال اومدی تازه میگی خودت چطوری باشگاه چی شده؟؟خب منم دیگه بچه هام شوهر کردن و نوه دار شدم..باشگاه هم خوبه..پیرجو هنوز پیر پسره...ملودی سال پیش با شوهرش چهارمش از خارج اومدن ایران...سکرت هم چهارمین شعبه ی آژآنس هواپیماییش رو افتضاح کرد!!
    واي عروسك من .. .تو كجا بودي... [IMG] باور كن ديگه دلشوره گرفته بودم.. :cry: .هيچ خبري ازت نداشتم ...شانس منه مادر كه من باشم تو نباشي ...تو باشي من نباشم.. :cry: .من صبحها به كار خونه و گلدونهام و مطالعه ميپردازم...معمولا بعدازظهر و آخر شب ميام باشگاه... [IMG]
    خانومي اول بگو ببينم چكار ميكني ...حال و روزت خوبه...عسل من...راستي ديدي چقدر بهت حسودي كردن.. [IMG] .نميتونن ببينن كه تو عروسك مامان گلاب هستي جيگري من. :w38:
    بعدهم بگو ببينم چرا اينقدر دير به دير مياي ...نميگي يه ملت اينجا دلشون اسير تو باشه. :w37:

    اي واي بر اسيري كه از ياد رفته باشد. :w47:
    سيلام ! چطوري مصّوم ؟!
    چي ميگي همين جوري تند تند پشت سر هم حرف ميزني ! :confused:

    اين ارغوان مارمولكو ببينم پوستشو ميكنم ! [IMG] درگير چه كاريه خانم ؟!! بچه هاش گشنه موندن؟!! :razz:

    مصوم اگه به ارغوان دسترسي داري فقط ازش بپرس بنل چيزي بهش گفته يا نه...بعدش نتيجه شو به من بگو [IMG]

    خودتم وقت كردي لا اقل ماهي يه بار به باشگاه سري بزن ! [IMG]
    [IMG] خیله خب باشه ولی به پات نوشتم ها!!!دفعه ی دیگه تکرار بشه از باشگاه حذفت میکنم اول هم نصفت میکنم!! [IMG] [IMG]
    ملودی رو اقلا شماره ش رو دارم..تو که هیچی!!یالا بگو ببینم ..نمیتونی در بری..کجا بودی اینهمه وقت؟!؟چطور تونستی نیای؟؟هان؟
    اخه نامرد نالوتی تو که دیدی وقتی یکی بی خبر میذاره میره چه حالی میشه آدم..خیلی بدی..خیلی بدی..جان خیلی خالی بود...هیچ کس نمیتونه جات رو پر کنه...جدی میگم...چرا آخه؟؟چرا نیومدی؟؟
    ووووووووووووووووووای!!معصوم!!حقته یه کتک مفصل بهت بزنم..داشتم دیروز به ستایش میگفتم خیلی وقته نیست..حتما شوور کرده دیگه خبری نمیگیره...یالا شیرینی من روبده!!!بعدش پا میشم کبودت میکنم که از این به بعد هوس نکنی این جوری بذاری بری ما رو بی خبر بذاری
    به به .... ببین کی اینجاس .... سلام گل پسر .... نه ...گل دختر .... :gol::gol:

    خوبی خوشی .... چه خبرها .... می بینم که بالاخره از درس و مخش دل بریدی و در دشت و دمن دل به باد سپردی و به باشگاه امدن فرمودید .... :w02:

    رساله رو دادم .... زیر چاپه .... اگه منتشر بشه دنیا کون فیکون خواهد گردید .... :w15:

    عکسم قابل شمارو نداشت .... :w16:

    با افسونم با خشانت برخورد می کنم تا ببینم کی می خواد حرف بزنه .... :w00:

    دههههههههههههههههه ....:w00:

    بیشتر بیا اینورا مصی بانو:gol:.... به ما سر بزن ای شاگرد ممتاز .... :lol:
    مناجات...

    همانا من مشتاقم به تو ، به ربوبیت معرفتم و گواهم بر اینکه تو خدای منی و بازگشت من به
    به سوی توست. جهل و گمراهی من تو را مانع از هدایتم نشد و هر قدر من گستاخی کردم تو
    به خویشم خواندی و هر آن گاه که تو را خواندم ، اجابتم نمودی .
    تو همانی که کسی چون تو نیست و تو چون هیچ کسی . غم هایم را برطرف ساز و بر عیوبم
    پرده پوشی کن . از هر آنچه هراسانم نگاهم دار . مرا به حال خویش وامگذار.
    ای ذخیره ی روز سختی ام ، ای همدم گاه تنهایی ام ، ای آنکه حقیقت او را جز او هیچ کس نمی داند .
    خداوندا ! تو چه اندازه به من نزدیکی و من چه بسیار از تو دورم .
    چگونه نا امید باشم در حالی که تو تنها آرزوی منی ! چگونه پنهانی با آنکه تو تنها پیدایی!
    محتاجم ،
    محتاجی همراهی تو !


    حرفها دارم اما ... بزنم یا نزنم ؟
    با توام ، با تو ! خدا را ! بزنم یا نزنم ؟
    همه ی حرف دلم با تو همین است که " دوست ..."
    چه کنم ؟ حرف دلم را بزنم یا نزنم ؟
    عهد کردم دگر از قول و غزل دم نزنم
    زیر قول دلم آیا بزنم یا نزنم ؟
    گفته بودم که به دریا نزنم دل اما
    کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم ؟
    از ازل تا به ابد پرسش آدم این است :
    دست بر میوه ی حوا بزنم یا نزنم ؟

    شعر از : قیصر امین پور


    آدم ها مي ­آيند

    زندگي مي­ کنند

    مي­ ميرند

    و مي­ روند

    اما ...

    فاجعه­ ي زندگي تو

    آن هنگام آغاز مي­ شود

    که آدمي مي­ ميرد

    اما

    نمي رود !

    مي­ ماند ...

    و نبودنش در بودن تو

    چنان ته­ نشين مي شود

    که تو مي­ ميري در حالي که زنده­ اي

    و او زنده مي­ شود در حالي که مرده است ...!

    آزاده طاهائي


    ...وقتی بزرگ میشی ، قدت کوتاه میشه ، آسمون بالا می ره و تو دیگه دستت به ابرها نمی رسه و برات مهم نیست که توی کوچه پس کوچه های پشت ابرها ستاره ها چی بازی می کنند .اونا اونقدر دورند که تو حتی لبخندشونم نمی بینی و ماه - همبازی قدیم تو - اونقدر کمرنگ میشه که اگه تموم شب رو هم دنبالش بگردی پیداش نمی کنی ...

    وقتی بزرگ میشی ، دور قلبت سیم خاردار می کشی و در مراسم تدفین درختها شرکت می کنی و فاتحۀ تموم آوازها و پرنده ها رو می خونی و یه روز یادت می افته که تو سالهاست چشمهات رو گم کردی و دستات رو در کوچه های کودکی جا گذاشتی. اون روز دیگه خیلی دیر شده ...

    فردای اون روز تو رو به خاک می دهند و می گویند : " خیلی بزرگ بود " ...

    .

    .

    .

    ولی تو هنوز جا داری تا خیلی بزرگ بشی ، پس بیا و خجالت نکش و نترس ...!


    وقتی بزرگ میشی ، دیگه خجالت می کشی به گربه ها سلام کنی و برای پرنده هایی که آوازهای نقره ای می خونند دست تکون بدی ...

    وقتی بزرگ میشی ، خجالت می کشی دلت برای جوجه قمری هایی که مادرشون برنگشته شور بزنه. فکر می کنی آبروت میره اگه یه روز مردم - همونهایی که خیلی بزرگ شده اند - دلشوره های قلبت رو ببینند و به تو بخندند ...

    وقتی بزرگ میشی ، دیگه خجالت می کشی پروانه های مرده ات رو خاک کنی براشون مراسم بگیری و برای پرپر شدن گلت گریه کنی ...

    وقتی بزرگ میشی، خجالت می کشی به دیگران بگی که صدای قلب انار کوچولو رو میشنوی و عروسی سیب قرمز و زرد رو دیدی و تازه کلی براشون رقصیده ای ...

    وقتی بزرگ میشی ، دیگه نمی ترسی که نکنه فردا صبح خورشید نیاد ، حتی دلت نمی خواد پشت کوهها سرک بکشی و خونه خورشید رو از نزدیک ببینی ...

    دیگه دعا نمی کنی برای آسمون که دلش گرفته، حتی آرزو نمی کنی کاش قدت می رسید و اشکای آسمون رو پاک می کردی ...
    سلام مصی بانوووووووووو .... خوبی خوشی .... :gol:

    بابا کجایی .... ول کن این درس و مخشو .... بیا بر لب جوی و به باشگاه کانکت شو .... :w16:

    خوش باشی و موفق .... :w30:



    خدا را در آغوش کشیدم ...

    خدا زیاد هم بزرگ نیست

    خدا در آغوش من جا می شود ...

    شاید هم آغوش من خیلی بزرگ است !

    خدا پیشانی مرا می بوسد و من از لذت این بوسه مست می شوم ...

    خدا یک بار به من گفت:

    تو گناهکار مهربانی هستی !

    و من خوب می دانم که گناهان من چقدر غیر قابل بخششند ...

    و به یاد می آورم که او خداست و می بخشد ...!


    دنیای ما چون بازیِ تاب است
    وقتی به اوج میرسیم یادمان میرود که چگونه رسیدیم
    دلمان تنگ میشود
    بر میگردیم
    تا او را ببینیم
    اما دریغ وقتی دیدیمش
    دلمان برای اوج تنگ میشود
    عجب دنیایی است
    همه اش دلتنگی است
    سیلام فرشته ی خودم:gol::gol:
    کجایی تو خانومی دلم تنگ شده
    از درسا چه خفر؟؟؟:w05:
    حالت بهتر شده...؟:w24:


    من دختری بودم

    تنها در دنیای خودم

    آروزیم خانه ای بود در بین درختان ...

    من یک رویا داشتم

    که از بلندترین نقطه پرواز کنم !

    ...

    میان برگها قدم زدم

    و از خدا پرسیدم

    من کجا هستم ؟!

    ...

    ستاره ها به من لبخند زدند

    و خدا با خیالی آرام به من گفت

    در من ...

    ...

    حالا که زمان گذشته است

    و خاکستری شده ام

    آماده ام تا

    از بالاترین نقطه پرواز کنم

    ...

    وحالا میفهمم خدا به من چه گفت ...!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا