maryam_22
پسندها
5,020

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • گفتمش آغاز درد عشق چیست؟
    گفت آغازش سراسر بندگیست
    گفتمش پایان آن را هم بگو
    گفت پایانش همه شرمندگیست
    گفتمش درمان دردم را بگو
    گفت درمـانی ندارد بـی دواست
    گفتمش یک اندکی تسکین آن
    گفت تسکینش همه سوز و فناست . . . !
    باید راهی جست

    در تاریکی شبهای عصیان زده سرزمینم

    همیشه به دنبال نوری بودم

    نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان



    چه بلای وحشتناکی است که ببینی همه جان و مال و ناموست

    در اختیار اجنبی قرار گرفته و دستانت بسته است

    و نمی توانی کاری کنی

    اما همه وجودت برای رهایی در تکاپوست

    "تو می توانی"

    این تنها نیرویی است که از اعماق و جودت فریاد می زند

    تو می توانی جراحت ها را التیام بخشی

    واینگونه بود که پابر رکاب اسب نهادم به امیدسرفرازی ملتی بزرگ
    حس "خداحافظ" همیشه برای من تلخ و جانکاهه.


    "خداحافظ" به معنای ترک کردن ، جدا شدن و قدم در راه بی برگشت گذاشتن.


    سپردن کسی که پُر از خاطرات زندگیسازه به خداوندی که تنها شاهد لحظه های تکرار نشدنیه...


    از لحظه ی بعد از "خداحافظ" ، لحظه ها پُر از لذت مرور خاطرات و انبوه از حسرتی تلخ برای زندگی با حقیقتی ناباورانه است.


    "خداحافظ" در زندگی هر انسانی سبب ساز خاطره ایست.
    دعوا نکرده بودیم


    قهـر نکرده بودیم


    فقط خداحافظی کردیم .


    مثل همیشه، رفتیم و دیگر همدیگر را ندیدیم



    چیزی بین ما شکسته بود.


    بهترین دوستم را می گویم.


    حالا اینجا پیدایش کرده ام.


    گاهی روزها می روم .صفحه اش را باز می کنم


    و نگاهش می کنم .


    کنار دخترش ایستاده و لبخند می زند


    او هم مثل من پیر شده است .
    چه خشن حرف میزنی !
    چه ربطی به سیستم داره ؟!
    به غیر رنگ یه چیز دیه هم عوض شده !

    چه برخورد زننده ای !
    ریلی ؟!

    من همیشه زیاد فکر می کنم ! خیلی ها مخالف این زیاد فکر کردن هام هستن !

    عوض کردم خب ! خوب توجه کن !

    اوهوم
    اوهوم
    از دیر باز آموخته ایم که
    هر آغازی را پایانی است

    پایانی به رنگ فیروزه ای و سفید و سرخ...
    اما به راستی...
    پایان دوست داشتن تو که آغازش چندی پیش بود کجاست...؟1
    نمی دانم!
    شاید چند قدم مانده به بی نهایت،
    زیر آن بید بزرگ،
    کنار آن سنگ بزرگی که غبار هزار ساله به چهره دارد...
    تردید دارم...!!!
    آری
    آغازی را یافتم که پایانش را هیچ کس نمی داند
    موئم هرکی یه صدم خیلاف شوما رو کرده بود تاحالا اخراج بود !
    حالا بیخیل ، چشمت نزنیم ! [img]
    ها بیا دم غنیمته[img]
    اوره؟
    مگه زنمه که بکشمش دم حجله؟ :دی
    نه ببخشید گربه رو بکشم جلوش دم حجله که خانم بیان از رو خونش رد شن :دی
    حالا بزار ببینم میرم به سطح بالاتر...
    میوه در انتهای کمال میفتد و برگ در انتهای زوال.بنگر که تو چگونه میفتی؟من بگم؟؟؟ هی میگی دی هروقت نگفتی:biggrin:
    مریم ! این انتهای الکی ...

    خوب باشی

    هوم؟ گفتم شنبه ؟ خب ظاهرا یکی دو ساعت زودتر تصمیم گرفتم !
    امضام مشخص نیست ؟!
    تو نامرئی بودن ! نیمیشناختمت فک میکردم آب زیرکاهی :دیییی
    گرسنه ت نی بریم خونه همکاری اینا شب چره بزنیم ؟!
    شب عبور شما را شهاب لازم نیست
    که با حضور شما آفتاب لازم نیست
    ز بس که گریه نکردم غرور بغض شکست
    برای غسل دل مرده آب لازم نیست

    اینقد نگو دی خو دی
    سلوووووووووووومممممممممم
    ها اصن همچی زدم خودم دلم رحم اومدماااااااا
    گفت حالا واسه دکتری میای، دارم برات :دی
    اول دوستیمون میگفتی "دوستت دارم" فکرمیکردم دروغ میگی


    بعدها هی به خودم تلقین میکردم که واقعاً "دوسم داره"


    و آخر سر ، باورم شد "دوست داره" عذاب بکشم


    دوست داره شبا فکرو خیالش نذاره بخوابم




    دوست داره تــرکـم کــنـه




    دوست داره دردبکشم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا