mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • احساس غریب دوست داشتن ،‌ زمانی ناب می شود ،‌ که قادر به بیانش نیستی ...
    اما درست آن زمان است که باید باهر چه نیروست فریاد بزنی : به آبی آسمان قسم ، دوستت دارم ...
    سلام فصل من...
    کلام من چیست ؟!!
    هیچ...........!!!
    دلتنگ ضربه های تیشه ی فرهادم
    نبرد عشق با سنگ
    و سکوتی که زیر صدای ضربه ها فریاد شد:
    آهای آدمها ، عشق این اینست
    نبرد با جهانی دلسنگ ...
    هواگرفته بودوباران میبارید
    کودکی با تصورکودکانه ی خود رو به اسمان گفت:خدایا گریه نکن درست میشه ما ادما یه روزی بنده ی خوبی میشیم.
    * * * قلب مهربان تو * * *
    شبیه عشق می شوم

    شبیه عشق می شوم

    شبیه دانه های برف، شبیه مجنون

    شبیه حافظه خاطره ها

    برف می بارد، مثل تمام آن روزهایی که گذشت

    خداست که بر زمین جاریست، در این روزهای سیاه، برف می بارد

    برای فراموش کردن سیاهی، برف می بارد

    برای دیدن دوباره قهقهه کودکان، برای ما ، برای آدم برفی ها

    من نگاه می کنم

    برف زیباست، شبیه قلب مهربان توست

    " باران "

    بهانه ای بود که زیر چتر من

    تا إنتهای کوچه بیایی !

    کاش ...

    نه کوچه پایانی داشت

    و نه باران بند می آمد !!!

    پدر بزرگ همیشه می گفت :

    عشق در دل مرد است و لبخند بر لب زن

    رازم را می دانی خودت لبخند بزن :)

    با همه ی بی سر و سامانی ام
    باز به دنبال پریشانی ام
    طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
    در پی ویران شدنی آنی ام
    آمده ام آن لحظه ی توفانی ام
    دلخوش گرمای کسی نیستم
    آماده ام تا تر بسوزانی ام
    آمده ام با عطش سالها
    تا تو کمی عشق بنوشانی ام
    آسمان ابری است ....

    ابری خالی از هر بغض باریدن
    ساکت و سرد و هوس آلود

    با دلی خالی ز شوریدن

    من که بارانم تو را خواهم شکست

    و ز پس آن بغض سرد و وحشت حجم سکوت

    اشکهایت را رها خواهم نمود

    تا بباری و بگری در سکوت

    تا بشویی هر چه ترس و هر چه وحشت را که بود

    تا بباری و بشویی و بروبی باز هم

    آسمان را از سکوت و وحشت و ترس و ز غم


    امشب دلم گرفته...

     

    ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته

    از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته

    یک سینه غرق مستی دارد هوای باران

    از این خراب رسوا امشب دلم گرفته

    امشب خیال دارم تا صبح گریه کردن

    شرمنده‌ام خدایا امشب دلم گرفته

    خون دل شکسته بر دیدگان تشنه

    باید شود هویدا امشب دلم گرفته

    ساقی عجب صفایی دارد پیاله تو

    پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته

    گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است

    فردا به چشم اما امشب دلم گرفته
    سر شب، عاشق باران بودم

    و دلم، لک زده تا

    بچکم از لب دیوار حیاط

    نم آبی بزنم باغچه را

    یاکریمی به دلم پر زده بود

    که در ایوان خنک

    تکه نانی بخورم

    جرعه آبی لب حوض

    بپرم تا لب بام

    مثل یک قاصدک شاد و رها

    رقص‌کنان، دل سپردم به نسیم

    ماهی تنگ بلور

    در دل روشن دریایی من

    باله می‌جنبانید

    من، چه افکنده حجابی در من

    وقت آن‌ست دگر برخیزد

    هم‌چو آیینه نشستم لب حوض

    سینه خالی شده از هر چه جز او

    گاه یک پولک سرخ

    گاه یک شاپرک مست رها

    شرم یک شاخه بید

    راز ناز گل محبوبه‌شب

    قامت پیچک تنهای صبور

    سینه‌ام منزل نور

    عدم‌آباد وجود

    من، چه بی من زیباست

    گل سرخم شاید

    یا که یک بدبده خوب و نجیب

    چمنم، یاسم، گاهی شبنم

    رد باران جریان دارد بر گونه من

    جنس ابر است چشمم

    عشق در سینه سکوتی پر راز

    روح من جنس خدا

    نفسم زمزمه پاک نیاز

    نیمه‌شب، من خود باران بودم

    نم دیوار حیاط

    ماهی کوچک حوض

    قامت پیچک باغ

    هر چه گشتم که بیابم ز من، آیا که نشانی
    صد شوق
    هیچ هیچم
    همه چیز
    .
    .
    .

    دیریست دلم گرفته باران


    اشکم که ز غم سرشته باران

     

    چندیست "اسیر دست اویم"


    بر لوح دلم نوشته باران!


    باران! دل من چو راز دارد،


    از او طلب نیاز دارد،

     

    آن ماه سفر کرده ی دیروز،


    مرغیست خموش و ناز دارد.


    باران به دلم غمی نشسته


    من بال و پرم. ولی شکسته!

     

    باران مه من چه حال دارد؟؟؟


    این دل ز تو هم سوال دارد!


    باران برِ من ببار باران


    از او خبری بیار باران

     

    آه ای دل ناصبور، صبری


    آرام بمان، قرار قدری...

    ببار.!.!.

    هوای دلم ابری است , باران خواهد بارید , بارانی شدید و سرد بر پیکر نیمه جان دلم.
    ببار ای باران ...

    ببار که چتری بر روی دلم نخواهم گرفت

    ببار که شاید اندکی از داغ این دل سوخته بکاهی

    ببار که ویرانه دل من سقفی ندارد که از قطرات سردت ایمن باشد

    ببار که خانه دلم بسی تشنه و ملتهب است

    ببار که شاید اندکی غبار غم را از دل تیره ام بزدایی

    ببار و سیلی به پا کن و دل مسکین و گوشه نشین مرا با خود ببر ...

    ببار ای باران ...

    ببار که از بارش تو من شادم

    ببار که عطر تو را می طلبم

    ببار که شاید پس از بارش تو به یادش رنگین کمانی در دلم برپا شود

    ببار و دل عاشق و تب دار مرا اندکی آرامش ببخش

    ببار که دلم دلتنگ اوست

    ببار که شاید در صدای دلنشین تو طنین صدای او را بشنوم
    دستمال کاغذی به اشک گفت:
    قطره قطره ات طلاست

    یک کم از طلای خود حراج می کنی؟

    عاشقم... با من ازدواج می کنی؟

    اشک گفت: ازدواج اشک و دستمال کاغذی؟!!!

    تو چقدر ساده ای!!!

    توی ازدواج ما تو مچاله می شوی... چرک می شوی... تکه ای زباله می شوی...

    پس برو و بی خیال یاش.

    عاشقی کجاست!!!!

    تو فقط دستمال باش...

    دستمال کاغذی دلش شکست

    گوشه ای کنار جعبه اش نشست

    گریه کرد و گریه کردو گریه گرد...

    در تن سفید و نازکش چکید خون درد...

    آخرش دستمال کاغذی مچاله شد

    مثل تکه ای زباله شد...

    اما پاک بودو عاشق و زلال

    او با تمام دستمال کاغذی ها فرق داشت...

    چون که در میان قلب خود دانه های اشک کاشت...

    داره بارون میاد کوچه بازم لبریزه احساسه

    هنوزم نم نم بارون صدای ما رو میشناسه

    توی تقویم ما دو تا بهار از غصه می‌سوزه

    واسه ما اول پائیز هنوزم عید نوروزه



    آهای بارون پائیزی کی گفته تو غم‌انگیزی


    تو داری خاطراتم رو تو ذهن کوچه می‌ریزی
    زیر باران راه می روم

    و تنهایی را غسل می دهم

    زیر باران می گریم

    و با اشک وضو می گیرم

    زیر باران می ایستم

    و عشق را ستایش می کنم

    زیر باران زمزمه می کنم

    و بر بنفشه اقتدا می کنم

    زیر باران خم می شوم

    و بر لبخند رکوع می کنم

    زیر باران سر بر زمین می سایم

    و بر زیبایی سجده می کنم

    زیر باران می نشینم

    و سلام می دهم بر قطرات مهربانی

    زیر باران صبر می کنم

    و منتظر طلوع رنگین کمان می مانم!
    آهنگی که پروانه عزیز گداشتن خیلی زیباست......
    مرسی عزیزم...:gol::gol:
    دیوووونه اگه بری دیگه دلخوشی برام نمی مونه....
    اینو بدون که دوست دارم من دیووونه....
    .
    .
    .
    .
    وقتی تو...

    وقتی که تو بارانی می‌شوی در آسمان چشمانت غرق می‌شوم

    و فراموش می‌کنم

    که هوا پاییزی است. برخیز تا پنجره‌ها را به روی خزان ببندیم،

    بیم دارم خزان خاطراتمان را غارت کند.

    باغچه از حجم علفهای هرز سکوت انباشته شده.

    از خلوت کوچه دلم می‌گیرد و هنوز در انتظار بارانی شدن چشمانت هستم.

    هر چند که می‌دانم بارانی شدن، دل آسمانی می‌خواهد.
    تو بارانی!کسی به باران عادت نمی کند.هر وقت بیاید دوست داشتنی است...

    قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض،

    یک طرف خاطره ها یک طرف فاصله ها.

    در همه آوازها حرف آخر زیباست.آخرین حرف تو چیست.......

    حرف من دیدن پرواز تو در باران است........


    " ابوذر "
    تو را هم جنس باران

    تو را با قطره ای اشک

    تو را با چشمی گریان

    تو را من پیش آتش

    تو را در سایه سارم

    تو را من چشم در راهم

    تو برگرد و پیشم تن از حادثه بگریز

    این عشق زیباست تو از فاصله بگریز

    تو در حال سفر

    من چشم به در

    برگرد که باران زیباست

    برگرد که عشق ناپیداست...


    بیشترین عشق جهان را به سوی تو می‌آورم

    از معبر فریادها و حماسه ها
    چراکه هیچ چیز در کنار من
    از تو عظیم تر نبوده است
    که قلبت
    چون پروانه‌ای
    ظریف و کوچک و عاشق است
    مرا
    تو
    بی سببی
    نیستی
    به راستی
    صلت كدام قصیده ای
    ای غزل؟
    ستاره باران جواب كدام سلامی
    به آفتاب
    از دریچه ی تاریك؟
    كلام از نگاه تو شكل می بندد
    خوشا نظر بازیا كه تو آغاز می كنی!
    پس پشت مردمكانت
    فریاد كدام زندانی است، كه آزادی را
    به لبان برآماسیده ی گل سرخی پرتاب می كند؟
    ورنه،
    این ستاره بازی
    حاشا
    چیزی بدهكار آفتاب نیست
    نگاه از صدای تو ایمن می شود.
    چه مؤمنانه نام مرا آواز می كنی!
    و دلت
    كبوتر آتشی ست،
    در خون تپیده
    به بام تلخ.
    با این همه
    چه بالا
    چه بلند
    پرواز می كنی!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا