mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ديشب

    براي اولين بار احساس كردم

    هستم

    نفس مي كشم

    جهان را بي كم و كاست مي بينم

    ديشب

    براي اولين بار

    نماز عشق را

    روبروي ماه

    بر پا كردم

    با هر سجده

    حس به نزديكي مي كردم

    ديشب

    براي اولين بار

    بي آنكه مرده باشم

    زنده گشتم

    آخر

    ديشب براي اولين بار بود

    كه

    به مهمانيه پري رفته

    بودم...
    اندكي شبيه دريا شده ام
    همين دريايي كه در حوض خانه ي همسايه است
    دهانم طعم آبي گرفته
    پاهايم جلبك بسته
    و در دلم هزار ماهي بي نام و نشان آشيانه كرده
    باز هم نيستي
    غروب چهارشنبه
    و كسي ناشناس واژه هاي علاقه را سر مي برد
    و كنج آواز مردگان مي اندازد
    نمي دانم
    شايد آخر دنياست
    كه عقربه ها به بن بست رسيده اند
    كاش بيايي
    سر بر شانه ات بگذارم
    و عريان ترين حرف هايم را
    شبيه هق هق پرنده هاي پر شكسته
    يادت بياورم
    هيچ لازم نيست دلهره ي آيينه
    از روييدن باد را به رخم بكشي
    من آن قدر طعم گس آيينه را چشيده ام
    كه محرم ترين آشناي باران شده ام
    آه ، عزيزم ، رايحه ات پيچيده
    بگو كجاي سه شنبه اي
    هنوز اما خيلي صبورم
    كه مي نشينم و از ته آيينه برايت انار مي چينم
    تا كي بگويم برگرد
    و تو بادبادكي را كه ته دريا به جلبك ها گير كرده
    بهانه بياوري براي نيامدنت
    اصلا بگذار طعم خاكستري شب رابچشم
    بگذار آن قدر شبيه دريا شوم
    كه تو ديگر به چشم نيايي
    بگذار بميرم ...
    هیچ چیزی مثل پیاده روی وباران وبوی سیب سرخ و ... نگاه تو...آروممم نمیکنه...


    آمده ام که چشمهایم را به نامت کنم!!!
    پسر باران
    در فضایی تاریک
    یک میز
    زیر باران
    انتظارت را می کشد
    پسری غمگین زیر یک آلاچیق
    -با یاد وخاطراتی خیس-
    زیر باران
    زیر باران
    یک میز انتظارت را می کشد
    پسر باران
    پسر باران
    پسر باران
    -هنوز نمرده است

    امشب سخت بارانیم ، نمی دانم چرا..... فقط میدانم باید گریست بر این همه تنهائی

    بر این همه صبر

    بر این همه ………….

    میگریم و امیدوارم………….. به انتظار می نشینم تا روز و لحظه ای که حقیقت خاموشی را از میان بردارد

    و آن روز یقین باز خواهم گریست از بزرگی و بخشندگی او...


    آســــــــــــــــــــــــــــــــمان دلم چند روزیست ابریست ..
    پس چرا باران نمی بارد ...

    بارانم ببار ...

    دلم نیاز به هوای تازه دارد ...هوای بودن ..هوای ..خود...


    تـن تـو آهـنگی است
    و تـن من کلمه ای است
    که در آن می نـشیند
    تا نـغمه ای در وجود آیـد
    سروده ی که تـداوم را می تـپد
    در نگاهت همه ی مهـربـانی هاست:
    قـاصدی که زنـدگی را خبر می دهد.
    و در سکـوتـت همه صداها
    فـریـادی که بـودن را
    تـجربـه می کـند.
    چه لحظه های سبک مهربان ولطیفی
    گویی درزیرباران نرم فرشتگان نشسته ام
    می باردومی باردوهرلحظه بیش ترنیرومیگیرد!
    هرقطره اش فرشته ای است که ازاسمان برسرم فرودمی اید...
    چه می دانم؟
    خداست که دارد یک ریز غزل می سراید
    غزل های عاشقانه ی مهربان وپرازنوازش..
    هرقطره ی این باران
    کلمه ای ازان سرودهاست........


    **زیر باران باید رفت**
    من نمی دانم
    که چرا می گویند اسب حیوان نجیبی است
    کبوتر زیباست
    و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
    گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد
    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید
    واژه ها را باید شست
    واژه باید خود باد
    واژه باید خود باران باشد
    چتر ها را باید بست
    زیر باران باید رفت
    فکر را خاطره را زیر باران باید برد
    با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
    دوست را زیر باران باید دید
    عشق را زیر باران باید جست
    فقط در زير باران با طعنه ای خنديد و گفت: "ديوانه باران نديده است!!:biggrin:
    سلام آقا مانی....
    دیشب کسی از خواب من گذشته بود

    که جای دستانش , مثل قطره های باران
    روی شیشه پنجره جا مانده بود

    کسی که عطر گیسویش
    مثل پیچک گیسوی تو بود

    کسی که رد پایش...
    مثل ردپای تو , نرم همچون گلبرگ یاس سپید بود

    کسی که پیراهن خوابش
    به لطافت حریر , به نازکی خیال تن تو بود

    دیشب کسی از خواب من گذشته بود
    که مثل گل خندیده بود
    خنده ای که رنگ چشمان تو بود

    دیشب کسی در خواب مرا بوسیده بود
    کسی که طعم لبش را
    کندو داری به هزار من عسل خریدار بود

    دیشب کسی از خواب من گذشته بود
    که نامش مثل نام تو
    دلیل طپش نبض زمانه بود


    ساده که میشوی ، همه چیز خوب میشود

    خودت . غمت . مشکلت . غصه ات . هوای شهرت

    آدمهای اطرافت . حتی دشمنت
    ساده که باشی

    همیشه در جیبت شکلات پیدا میشود ، همیشه لبخند بر لب داری

    بر روی جدولهای کنار خیابان راه میروی

    زیر باران، دهانت را باز میکنی و قطره قطره مینوشی

    آدم برفی درست میکنی شال گردنت را به او میبخشی

    ساده که باشی ...



    صدای باران زیباترین ترانه خداست که طنینش زندگی را برای ما تکرار می کند...
    نکند به گل آلودگی کفش هایمان بیندیشیم ...
    ای کاش می شد فهمید در دل آسمان چه می گذرد

    که امشب با ناله ای بغض آلود
    بر دیار این دل خسته
    اشک می ریزد

    لبخند میزنم
    انجا که
    قلبم را در اغوش میفشارم
    و برای خودم لالایی میخوانم
    تا در لحظات بی قراری و بی تابی
    کسی نفهمد
    چه دردی میکشم
    در اینه دیدم تصویر زلالی از عشق
    در اینه دیدم شوق پرواز پرستوهارا
    نالان میگفتند
    از دوریاشان
    از جدایشان
    از محبتی که دیگر نیست
    که دیگر جایی برای ماندن ندارد
    دلشان میسوزد که چرا قطره اشک باران را
    در میان پرهایشان نگه نداشتند
    تا نماد محبتشان شود.......
    چرا ان قطره را درون دریا رها نکرده ان
    تامحبتشان دریایی شود...
    عشق
    ان نیست
    که در نبودنش حواست به دیگری باشد
    و
    در بودنش حواست به او
    اگر عاشق باشی
    چه باشد چه نباشد
    حواست به اوست
    تو شبستون چشات ، پای پله های پلکت مچ مهتابو میگیرم

    اون دمی که گرگ و میشه با یه گلّه ی شقایق پیش پای تو می میرم



    من شبو به خاطراتت وصله میزنم ، میدوزم

    من به هر رعد نگاهت گُر میگیرم و میسوزم



    اگه روز و خواسته باشی شبو تا تهش می نوشم

    میزنم به آب و آتیش، تا خود خورشید میجوشم



    زخم خورشیدی تن رو با شب و شبنم می بندم

    اگه مقتول تو باشم دم جون دادن میخندم



    تو شبستون چشات ، پای پله های پلکت مچ مهتابو میگیرم

    اون دمی که گرگ و میشه با یه گلّه ی شقایق پیش پای تو می میرم



    تو با این نگاه یاغی ، قُرُق سین هی مایی

    فاتح قلعه ی رویا! کی به فتح ما میایی؟



    محمد صالح علاء
    تا کی سکوت و خلوت این کوچه‌های سرد

    بر چشم های پنجره تحمیل می‌شود؟

    آیا دوباره مثل همان سالهای پیش

    امسال هم بدون تو تحویل می‌شود؟

    بی شک شبی به پاس غزلهای چشم تو

    بازار وزن و قافیه تعطیل می‌شود

    آنروز هفت سین بهارموعود ! با سلام تو تکمیل می‌شود

    باور دارم باران اشک آسمان است

    آسمان تحمل بغض را ندارد

    براي سبک شدن مي بارد

    براي همين باران را دوست دارم

    من هم مي بارم

    تا شوري اشکهايم در شيريني باران گم شود

    و

    چه زيباست سبک شدن

    مانده تا برف زمين آب شود.

    مانده تا بسته شود اين همه نيلوفر وارونه چتر.
    ناتمام است درخت.
    زير برف است تمناي شنا كردن كاغذ در باد
    و فروغ تر چشم حشرات
    و طلوع سر غوك از افق درك حيات.
    مانده تا سيني ما پر شود از صحبت سمبوسه و عيد.
    در هوايي كه نه افزايش يك ساقه طنيني دارد
    و نه آواز پري مي رسد از روزن منظومه برف
    تشنه زمزمه ام.
    مانده تا مرغ سرچينه هذياني اسفند صدا بردارد.
    پس چه بايد بكنم
    من كه در لخت ترين موسم بي چهچه سال
    تشنه زمزمه ام؟
    بهتر آن است كه برخيزيم
    رنگ را بردارم
    روي تنهايي خود نقشه مرغي بكشم.
    هیچ بارانی نمی‌بارد مگر صفا دهد.
    هیچ گلی جوانه نمی‌زند مگر هدیه شود.
    هیچ خاطره ای زنده نمی‌ماند مگر شیرین باشد.
    هیچ لبخندی نیست مگر شادی بیاورد.
    وهیچ بهاری نمی‌اید مگر سال دیگری در پیش باشد.
    پس بگذار باران شوق بر زندگی ات ببارد تا روحت را صفا دهد.
    گل‌های عشق در دلت جوانه زنند تا انهارا به دیگران هدیه کنی .خاطراتت قشنگ باشند تا همواره بیادشان بیاوری.
    لبخند بر لبانت نقش بندد تا شادی را بیفشانی.
    و بهار بیاید تا بدانی باز هم فر صت بودن هست……
    سلام جناب مانی:gol:
    متنتون عالیه. من با این قسمت خیلی موافقم:biggrin:
    آدم باید یکی رو داشته باشه

    وقتی دلش گرفته بهش زنگ بزنه

    و براش پشت گوشی آهنگ بذاره ...
    آواز عاشقانه‌ی ما در گلو شکست
    حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست

    دیگر دلم هوای سرودن نمی‌کند
    تنها بهانه‌ی دل ما در گلو شکست

    سربسته ماند بغض گره‌خورده در دلم
    آن گریه‌های عقده‌گشا در گلو شکست

    ای داد، کس به داغ دل باغ دل نداد
    ای وای، های های عزا در گلو شکست

    آن روزهای خوب که دیدیم، خواب بود
    خوابم پرید و خاطره‌ها در گلو شکست

    " بادا " مباد گشت و " مبادا " به باد رفت
    " آیا " ز یاد رفت و " چرا " در گلو شکست

    فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
    نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست

    تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
    بغضم امان نداد و خدا .... در گلو شکست

    آسمان بــــــــــــــــــارانی استــــــــــــــــ

    اشکــــــــــــــــــــــ من هم جاری است

    شاید این ابر که می نالد و می گرید از درد من است

    شاید آسماـــــــــــــــــــــن هم از دل من با خبر است!

    انجا که تو حضور داری
    زندگیست
    انجا که قلبم برای تو میتپد
    یعنی اوج زندگیم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا