mani24
پسندها
36,428

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • عشق من

    سرگردان در دشت ها قدم برمیدارم ......

    هیچ چیز جز قلبم مرا رهنمای اغوشت نیست ...

    سرگردانم ..

    اسمان مرا میخواند .....

    نفس میکشم ایینه ای از وجود پروردگارم را ....

    شاهزاده ی من کجایی ؟

    ترنم اواز نفسهایت مرا مجنون گونه به تماشای دلنامه هایت میکشاند ...

    مرا رهنمای وجود تو .....خود وجود توست ...





    یار من ........عشق من ....

    از دلم برایت مینویسم که چه سخت است نبودنت ........

    که چه سخت است دور بودنت ......

    چه سخت است لمس نکردن دستانت ......

    هر روز به قلبم می اندیشم .......به بهانه گیری دلم ....که چه بی تابانه تو را میخواند ....

    ایا قاصدک ها خبری از من برایت نیاورده اند .....

    ایا صدای قلبم را امواج دریا بر ساحل قلبت نسیم نفرستاده اند .......

    میخوانم تو را ...از دور دست ها ..........از انسوی دریا ها ........کجایی زندگی من .......کجایی .........کجایی .....

    ارامم .......فقط در اغوش تو ارامم .....

    فقط بانگاه به تو ارام میشوم ...

    با نگاه تو زنده ام و زندگی میکنم ...

    با تو عاشقم و عاشقی میکنم ......

    این منم که در ترنم امواج به تو می اندیشم و قلبم سرشار از زیبایی های وجود توست ....

    این منم .....که در محضر ماه و دریا .....تو را با خود هم پیمان میخوانم ....

    توئی که همه ی زندگی منی ...

    دوستت دارم ...



    Click here to view the original image of 1049x800px.
    عشق من

    در اغوشت ارام میگیرم ....همه ی دلواپسیها و دلتنگی هایم را .....

    در اغوشت به باد میسپارم ....

    نگاهم را به سویت روانه میکنم ......

    تنم را به اغوشت وصله میزنم و تو را محو اغوشم میکنم ...

    کالبد وجودم را محصور صدای زمزه ی باران چشمانم میکنم ....

    سکوت درونم را به تن پوشی از جنس مهر در چشمانت تلاوت میکنم ...

    عاشقانه هایم را از قلبم برروی نگاهت حک میکنم ......

    تو را صدا میکنم ...

    سرود عشق زندگیمان را به اوای قاصدک های عاشق یکی میکنم ...

    تو را صدا میکنم ...

    انتظار را تماشای کوچه های تشنه قدمهایمان به سکوت وادار میکنم ......

    تو را صدا میکنم ....

    پس بخوان سکوت انتظار اغوشم را .......که چه بیتاب دلم تو را صدا میکند ......

    زندگی من ...

    دلم تنگ است

    نغمه ای ازحدیث دلتنگیم را باز گو میکنم ..دغدغه نگاه پر از خواهشم برای بازگشت تو ...

    دلم تنگ است ..

    بر من ببار ...ببار از تفسیر سکوت عشقت که مرا مجنون خود کرده است ..

    اینجا منم و یک عالمه خاطره ....خاطرات دستان تو ....نگاه تو ....چه بی تاب مرا صدا میکند .

    بی تو چه کنم ...چه کنم با این همه خاطره که در قلب من است ..

    .انتظار ...برای بازگشت تو .......مرا زبانزد خاص عاشقان کرده است ...

    این فاصله هیچ گاه نتوانست یادت را از من بگیر ...یاد توئی که عشق همیشگی ام هستی ....

    پر از حسزتم ....پر از حسرت داشتن حرارت اغوش تو ...

    به من برگردون نگاهت را ...که سخت دلتنگم ....سخت دلتنگم ...

    به من بگو چه کنم در حسرت حتی یک لحظه ترنم صدای تو ...

    پر از بارانم ..پر از باران کلام عشق ..

    باران نگاهم در نهان وجودم ...تو را میخواند ....دستان تو را ...

    نگاه انتظار دلم برای داشتن دوباره اغوشت را بازگشتی به شهر عشق باش ....که من سخت دلتنگم ...

    زندگی من ...

    منم .........پسر جنوب .......ستاره تو ........دختردریا ......

    اری با نو هستم ..........پسرجنوب از ساحل دریا تو را میخواند ........

    بیا به ساحل ......من نیز در ساحلم ......ساحلی که دریا بی قراری اش را میکند ........

    من نیز بی قراری میکنم ..برای تو ......برای توئی که هر لحظه ام پر از وجود توست ........

    در ساحل رویا

    چشمانم را برهم میگذارم ....

    وتو را ...

    از انسوی دریا ها نزد خود می اورم ...

    دستانت را میگیرم ...

    تنت را لمس میکنم ...

    و در اغوشت عاشقانه هایم را زمزمه میکنم ....

    این توئی که در وجود من نهفته ای ......

    من تو را دارم .....

    توئی که عشق منی ...

    زندگی ام را ...

    توئی که زندگی منی ...




    احساسی دارم .....احساسی پر از تعلق .....

    احساسی که در من دمیده شده است ........احساسی از تعهد .........

    احساسی از قلب ........ از هوای نفس هایم ......

    و اکنون من این جاهستم ........پس کجاست شاهزاده شبهای من .......که او را در پیچک اغوشم غرق کنم .....

    این احساس من ...........از نفسهای گرمی است که مرا خوانده است ........

    من ......ستاره ی شبهای شاهزاده ام .......عاشقانه هایم را همراه خود اورده ام ......مرا در اغوش بکش .......

    رای تو در هر خاطره ام نواخته ام و مینوازم حکایت دلدادگی را .....

    مجنون من .....فصل به فصل قصه ی مهتاب حدیث عشق من و توست .....

    برای از قلبم و احساسم در ترانه ام مینویسم ....


    دوستت دارم ...

    عشق من ...
    دلم تو را میخواهد ........در این لحظه های دلواپسی که دل بی طاقت است و ناصبور .....

    دل را امانی بر جان نیست از دوریت ....

    هر نفس ....بازدم نفس تو را میخواهد ....

    هر نگاهم .....نگاه زیبای تو را میخواند ....

    لبهایم گرمای نوازش بوسه های تو را میخواهد ....

    اغوشم ...اغوش امن تو را میخواهد .....

    دلواپسیهایم تکیه گاهی از شانه های تو را میخواد ....

    قلبم ..محبت بی دریغ عش تو را میخواهد ....

    دلتنگم ......خیلی دلتنگ ...


    دوستت دارم .عشق من



    سلام خوبین؟
    همچین یه دفه ای پیداتون نمیشه ها
    کجا بودین این همه وقت؟
    سلام داداش مانی میگن چقدر یه زمانهای یه حرفای گرفته میشه باورم نمیشد اما الان باورم شد
    دیشب انقدر یهو یادت افتادم داداش که خدامیدونه ،اصلا فکرشو نمیکردم بیایی سایت
    همینجوری دیدم اومدی تعجب کردم
    خوش اومدی
    چه دنیای ساکتی!

    دیگر صدای قلبها غوغا نمیکند...

    بی گمان همه شکسته اند.....

    دلم تو را میخواهد ........در این لحظه های دلواپسی که دل بی طاقت است و ناصبور .....

    دل را امانی بر جان نیست از دوریت ....

    هر نفس ....بازدم نفس تو را میخواهد ....

    هر نگاهم .....نگاه زیبای تو را میخواند ....

    لبهایم گرمای نوازش بوسه های تو را میخواهد ....

    اغوشم ...اغوش امن تو را میخواهد .....

    دلواپسیهایم تکیه گاهی از شانه های تو را میخواد ....

    قلبم ..محبت بی دریغ عش تو را میخواهد ....

    دلتنگم ......خیلی دلتنگ ...


    دوستت دارم .عشق من



    رای تو در هر خاطره ام نواخته ام و مینوازم حکایت دلدادگی را .....

    مجنون من .....فصل به فصل قصه ی مهتاب حدیث عشق من و توست .....

    برای از قلبم و احساسم در ترانه ام مینویسم ....


    دوستت دارم ...

    عشق من ...
    احساسی دارم .....احساسی پر از تعلق .....

    احساسی که در من دمیده شده است ........احساسی از تعهد .........

    احساسی از قلب ........ از هوای نفس هایم ......

    و اکنون من این جاهستم ........پس کجاست شاهزاده شبهای من .......که او را در پیچک اغوشم غرق کنم .....

    این احساس من ...........از نفسهای گرمی است که مرا خوانده است ........

    من ......ستاره ی شبهای شاهزاده ام .......عاشقانه هایم را همراه خود اورده ام ......مرا در اغوش بکش .......

    در ساحل رویا

    چشمانم را برهم میگذارم ....

    وتو را ...

    از انسوی دریا ها نزد خود می اورم ...

    دستانت را میگیرم ...

    تنت را لمس میکنم ...

    و در اغوشت عاشقانه هایم را زمزمه میکنم ....

    این توئی که در وجود من نهفته ای ......

    من تو را دارم .....

    توئی که عشق منی ...

    زندگی ام را ...

    توئی که زندگی منی ...




    منم .........پسر جنوب .......ستاره تو ........دختردریا ......

    اری با نو هستم ..........پسرجنوب از ساحل دریا تو را میخواند ........

    بیا به ساحل ......من نیز در ساحلم ......ساحلی که دریا بی قراری اش را میکند ........

    من نیز بی قراری میکنم ..برای تو ......برای توئی که هر لحظه ام پر از وجود توست ........

    دلتنگم ....و دلتنگی امانی نیست بر قلم عاشقانه هایم ...

    دنیایم بارانیست.....

    دنیایی را که میبارم بر فاصله ها ....

    و من چه بی قرار روزی دوباره را از احساسم بنا میکنم ...

    به طلوعی دوباره دعوت میکنم قاب پنجره ی ی اتاقم را به انتظار کوچه های ی تشنه به نگاه تو ..

    هر روز و هر دم لحظه هایم از بوی تو.... از گرمای اغوش تو برایم میگویند..

    دلتنگی مرا امانی نیست ...

    بغض گلویم به عشق طعنه میزند و عشق تاوان میدهد بر دل ...

    دلم از دوریها بر من هجوم می اورد ...و من جوابی ندارم جز بگویم ارام باش .....

    و حال من اینجایم ...

    در سکوتی امن ......

    در نگاهی منتظر ......برای دیدار تو مجنون من ....

    عاشقانه دوستت دارم بی نظیر من ......


    مانی


    دلم تنگ است

    نغمه ای ازحدیث دلتنگیم را باز گو میکنم ..دغدغه نگاه پر از خواهشم برای بازگشت تو ...

    دلم تنگ است ..

    بر من ببار ...ببار از تفسیر سکوت عشقت که مرا مجنون خود کرده است ..

    اینجا منم و یک عالمه خاطره ....خاطرات دستان تو ....نگاه تو ....چه بی تاب مرا صدا میکند .

    بی تو چه کنم ...چه کنم با این همه خاطره که در قلب من است ..

    .انتظار ...برای بازگشت تو .......مرا زبانزد خاص عاشقان کرده است ...

    این فاصله هیچ گاه نتوانست یادت را از من بگیر ...یاد توئی که عشق همیشگی ام هستی ....

    پر از حسزتم ....پر از حسرت داشتن حرارت اغوش تو ...

    به من برگردون نگاهت را ...که سخت دلتنگم ....سخت دلتنگم ...

    به من بگو چه کنم در حسرت حتی یک لحظه ترنم صدای تو ...

    پر از بارانم ..پر از باران کلام عشق ..

    باران نگاهم در نهان وجودم ...تو را میخواند ....دستان تو را ...

    نگاه انتظار دلم برای داشتن دوباره اغوشت را بازگشتی به شهر عشق باش ....که من سخت دلتنگم ...

    زندگی من ...

    عشق من

    در اغوشت ارام میگیرم ....همه ی دلواپسیها و دلتنگی هایم را .....

    در اغوشت به باد میسپارم ....

    نگاهم را به سویت روانه میکنم ......

    تنم را به اغوشت وصله میزنم و تو را محو اغوشم میکنم ...

    کالبد وجودم را محصور صدای زمزه ی باران چشمانم میکنم ....

    سکوت درونم را به تن پوشی از جنس مهر در چشمانت تلاوت میکنم ...

    عاشقانه هایم را از قلبم برروی نگاهت حک میکنم ......

    تو را صدا میکنم ...

    سرود عشق زندگیمان را به اوای قاصدک های عاشق یکی میکنم ...

    تو را صدا میکنم ...

    انتظار را تماشای کوچه های تشنه قدمهایمان به سکوت وادار میکنم ......

    تو را صدا میکنم ....

    پس بخوان سکوت انتظار اغوشم را .......که چه بیتاب دلم تو را صدا میکند ......

    زندگی من ...

    عشق من

    دستانت ......گرمی خورشید را دارد ...

    چشمانت ....پاکی اسمان را ...

    بزرگی قلبت به اندازه دنیا ...

    شانه های زنانه ات که مرا تکیه گاهی محکم است ...

    مرا ......

    چه نعمت بزرگی ست که تو را دارم ...

    شاهزاده ی من ...

    دلم تو را میخواهد ........در این لحظه های دلواپسی که دل بی طاقت است و ناصبور .....

    دل را امانی بر جان نیست از دوریت ....

    هر نفس ....بازدم نفس تو را میخواهد ....

    هر نگاهم .....نگاه زیبای تو را میخواند ....

    لبهایم گرمای نوازش بوسه های تو را میخواهد ....

    اغوشم ...اغوش امن تو را میخواهد .....

    دلواپسیهایم تکیه گاهی از شانه های تو را میخواد ....

    قلبم ..محبت بی دریغ عش تو را میخواهد ....

    دلتنگم ......خیلی دلتنگ ...


    دوستت دارم .عشق من



  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا