mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • دلتنگ توام.

    تا شادمانه مرا ببینند

    شاخه‌ها

    به شکل نام تو سبز می‌شوند،

    پرنده کوچکی که نمی‌دانم نامش چیست

    حروف نام تو را

    بر کتابم می‌ریزد،

    آفتاب

    به شکل پروانه‌ای از مس

    گرد صدایم

    بال می‌زند،

    و می‌دانم سکوت

    فقط به خاطر من سکوت است،

    اما من

    دلتنگ توام

    شعر می‌نویسم

    و واژه‌هایم را کنار می زنم

    که تو را ببینم ...
    « دلتنگ توئم »



    تو آن جايي

    و من اين جا

    در اين فكر

    كه تا چه حد دوستت دارم



    در اين فكر

    كه تا چه حد برايم با ارزشي



    در اين فكر

    كه تا چه حد دلتنگ توئم



    تو آن جايي

    و من اين جا

    در اين فكر

    كه تا چه حد در اشتياق ِ

    بار ديگر

    در كنار تو بودنم



    در اين فكر

    كه چگونه بيش از هميشه

    قدر آن زمان

    كه در كنار هم خواهيم بود را

    خواهم دانست



    دوستت دارم
    آتشی روشن کرده ام

    و عهد بسته ام

    تا خاموش شدنش

    برایت دعا بخوانم

    تمامِ کارهایت رو به راه است

    چرا که من

    هیزمی دیگر در آتش انداخته ام....!!!!!

    برایت دنیایی به زیباییِ هر آنچه زیبایش می دانی ،آرزو می کنم.
    سلام...ممنون دوستِ عزیزم...واقعاً پستهایِ لطیف و زیبایی داری،دست خوش
    بارونو دوست دارم هنوز
    چون تو رو یادم میاره
    حس میکنم پیش منی
    وقتی که بارون میباره
    بارونو دوست دارم هنوز
    بدون چتر و سرپناه
    وقتی که حرفای دلم
    جا میگیرند توی یه آه
    شونه به شونه میرفتیم
    من و تو تو جشن بارون
    حالا تو نیستی و خیسه
    چشمای من و خیابون

    بارونو دوست داشتی یه روز
    تو خلوت پیاده رو
    پرسه پاییزی ما
    مرداد داغ دست تو
    بارونو دوست داشتی یه روز
    عزیز هم پرسه ی من
    بیا دوباره پا به پام
    تو کوچه ها قدم بزن

    شونه به شونه میرفتیم
    من و تو تو جشن بارون
    حالا تو نیستی و خیسه
    چشمای من و خیابون
    سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت‌،

    سرها در گریبان است‌.

    کسی سر بر نیارد کرد پاسخ ‌گفتن و دیدار یاران را.

    نگه جز پیش پا را دید نتواند،

    که ره تاریک و لغزان است‌.

    و گر دست محبّت سوی کس یازی‌،

    به اکراه آورد دست از بغل بیرون‌;

    که سرما سخت سوزان است‌.

    ...

    مسیحای جوانمرد من‌! ای ترسای پیر پیرهن‌چرکین‌!

    هوا بس ناجوانمردانه سرد است‌... آی‌...

    دمت گرم و سرت خوش باد!

    سلامم را تو پاسخ‌گوی‌، در بگشای‌!

    منم من‌، میهمان هر شبت‌، لولی‌وش‌ِ مغموم‌.

    منم من‌، سنگ‌ِ تیپا خورده رنجور.

    منم‌، دشنام پست آفرینش‌، نغمه ناجور.

    نه از رومم‌، نه از زنگم‌، همان بیرنگ‌ِ بیرنگم‌.

    بیا بگشای در، بگشای‌، دلتنگم‌.

    ...

    سلامت را نمی‌خواهند پاسخ‌گفت‌.

    هوا دلگیر، درها بسته‌، سرها در گریبان‌، دستها پنهان‌،

    نفسها ابر، دل ها خسته و غمگین‌،

    درختان اسکلت های بلورآجین‌،

    زمین دلمرده‌، سقف‌ِ آسمان کوتاه‌،

    غبارآلوده مهر و ماه‌،

    زمستان است‌.
    دریا
    خودش را با موج تعریف می‌کند

    جنگل
    خودش را با درخت

    آسمان
    خودش را با ستاره

    و من
    خودم را با تو تعریف می‌کنم
    دریا
    خودش را با موج تعریف می‌کند

    جنگل
    خودش را با درخت

    آسمان
    خودش را با ستاره

    و من
    خودم را با تو تعریف می‌کنم
    من زندگي را در عشق ، عشق را درقلب .قلب را درچشم .

    چشم را به خاطر ديدن تو دوست دارم ،

    من عشق را در سكوت ، سكوت را درقلب .

    قلب را به خاطر اين كه خانه توست دوست دارم ،

    من اندوه را در اشك ، اشك را در تنهايي ،

    تنهايي را به خاطر تپيدن قلبم ،

    قلبم را براي تو و تو را همچون قلبم دوست دارم
    زيباترين تصويري که در زندگانيم ديدم

    نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود.

    زيباترين سخني که شنيدم سکوت دوست داشتني تو بود.

    زيباترين احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود.

    زيباترين انتظار زندگيم حسرت ديدار تو بود.

    زيباترين لحظه زندگيم لحظه با تو بودن بود.

    زيباترين هديه عمرم محبت تو بود.

    زيباترين تنهاييم گريه براي تو بود.

    زيباترين اعترافم عشق تو بود...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا