mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • از ورای این اشکها ، لبخند درخشان من ، به پیمان عشق وفا می کند *
    ا ز آغاز هستی من ، هر چند که اکنون تنها هستم *
    با درخشش روزهای گذشته ، این روز شعله ور دمیده است
    * نخستین گفتگویمان را دوست دارم
    * تو را گم کرده بودم ، از میان همه خاطرات
    * تو بر چهره ام وزیدی و رفتی *
    نرم و سبک همچون نسیم
    * اگر چه جدا شدیم ، مانند پرتوهای خورشید در بین برگها
    * اما پیمان عشق جاودان خواهد زیست
    * اگر چه تنها هستم، اما فردای من مرزی ندارد
    * همچون مهرو محبتی که در خفای ظلمت به من نشان دادی
    * تو را گم کرده بودم ، در میان خاطراتم
    * در خنده ایی شیرین و آرام
    * در شمیم گلها ، در ژرفای آسمان ، اما ..........
    * اما پیمان عشق همیشه جاودان خواهد زیست*
    به دلم گفتم ای ساده فراموشش کن تا کجا چشم بر این جاده فراموشش کن

    دست برداراز او خاطره بازی کافیست

    فرض کن گل نفرستاده فراموشش کن ان نگاه اخر رو دلم

    جامانده پیش او برده و پس داده فراموشش کن

    مردمان قله نشینند هنوز دل که در دره نیفتاده فراموشش کن

    گفتم تکه غزل را بفرستم نزد دلش دل ولی گفت نشو ساده فراموشش کن

    به شما برنخورد غزل بودو گذشت اتفاقی یست که افتاده فراموشش کن

    نمی دانم خدای اشکها کیست؟تفاوت بین چشمها چیست؟تو چشمت موقعیت را می شناسد

    ولی من گریه ام دست خودم نیست گریه هایم گریه های بی صداست عشق من دریای بی انتهاست

    ردپای اشکهایم را بگیر تا بدانی خانه ی عاشق کجاست
    فرشته از شیطان پرسید
    قویترین سلاح تو برای فریفتن انسانها چیست؟
    شیطان گفت: به آنها می گویم هنوز فرصت هست.
    شیطان پرسید قدرتمندترین سلاح تو برای امید بخشیدن به انسانها چیست؟
    فرشته گفت:به آنها می گویم هنوز فرصت هست......
    آن که امروز را از دست مي دهد، فردا را نخواهد يافت،خوشبختي آينده در استفاده از زمان حال است.کسي در نظر من بزرگ است که مي تواند بين احساساتو انديشه هاي خود سدي ايجاد کند.
    به دلم گفتم ای ساده فراموشش کن تا کجا چشم بر این جاده فراموشش کن

    دست برداراز او خاطره بازی کافیست

    فرض کن گل نفرستاده فراموشش کن ان نگاه اخر رو دلم

    جامانده پیش او برده و پس داده فراموشش کن

    مردمان قله نشینند هنوز دل که در دره نیفتاده فراموشش کن

    گفتم تکه غزل را بفرستم نزد دلش دل ولی گفت نشو ساده فراموشش کن

    به شما برنخورد غزل بودو گذشت اتفاقی یست که افتاده فراموشش کن

    نمی دانم خدای اشکها کیست؟تفاوت بین چشمها چیست؟تو چشمت موقعیت را می شناسد

    ولی من گریه ام دست خودم نیست گریه هایم گریه های بی صداست عشق من دریای بی انتهاست

    ردپای اشکهایم را بگیر تا بدانی خانه ی عاشق کجاست
    خدایا!انتظار زیادی نیست.به خدایی خودت قسم که انتظار زیادی نیست.من از تو هیچ نمیخواهم،خدایا فقط اجازه نده که هرگز این جمله را بشنوم،من
    نمیتوانم،نمیتوانم.

    خدایا تنها تو میدانی که در دل کوچک آسمانت چه میگذرد.تنها تو هر شب به درددلهای ناتمامم گوش سپرده ای.تنها تو در دل تاریک شب ستاره های

    اشکم را دیده ای که سوسو میزنند.

    مهربان من!چقدر دلم برایت تنگ شده است.برای آغوش پرمهرت که همیشه هست و من گاهی فراموشش میکنم.

    خدایا تنها تو میدانی که چقدر دوستش دارم،چقدر برایش دلتنگم.دعایم را برایش اجابت کن.خدایا او خوشبخت و شاد باشد،من دیگر از تو هیچ نمیخواهم.


    هیچ نمیخواهم جز اینکه برای همیشه در آغوش تو آرام بگیرم و خوشبختی اورا نظاره کنم.

    خدایا!تو مهربانترینی،هرگز تنهایش نگذار.هرگز دستانش را رها نکن
    ذهن ما باغچه است،

    گل در آن باید کاشت
    و نکاری گل من، علف هرز در آن می روید.
    زحمت کاشتن یک گل سرخ
    کمتر از زحمت برداشتن هرزگی آن علف است!
    گل بکاریم بیا
    تا مجال علف هرز فراهم نشود.
    بی گل آرایی ذهن
    نازنین،
    نازنین،
    هرگز آدم، آدم نشود...
    گفتمش : دل می خری ؟



    برسید چند؟



    گفتمش : دل مال تو، تنها بخند !



    خنده کرد و دل زدستانم ربود



    تا به خود باز آمدم او رفته بود



    دل ز دستش روی خاک افتاده بود



    جای بایش روی دل جا مانده بود ......
    گل من گريه مكن .

    كه در آئينه ي اشك تو غم من پيداست

    قطره ي اشك تو داند كه : غم من درياست .

    گل من گريه مكن

    سخن از اشك مخواه

    كه سكوتت گوياست

    از نگه كردنت احوال تو را مي دانم

    دل غربت زده ات – بينوايي تنهاست .

    من و تو مي دانيم

    چه غمي در دل ماست .

    گل من گريه مكن

    اشك تو صاعقه است

    تو به هر شعله ي چشمان ترم مي سوزي

    بيش از اين گريه مكن

    كه بدين غمزدگي بيشترم مي سوزي

    من چو مرغ قفسم

    تو در اين كنج «قفس» بال و پرم مي سوزي .

    گل من گريه مكن
    من می روم اما به او بگویید دوستش دارم

    به او که تنش بوی گلهای سرخ را میدهد

    به او که با جادوی کلامش زیباترین لغات را شناختم

    به او که لحن صدایش دلپذیرترین آهنگ است

    به او که نگاهش به گرمی آفتاب و لبانش به سرخی شقایق ودلش به زلالی باران است

    به او که برای من مینویسد

    مینویسد از باران، از شبنم، از گرمای عشق و ...

    من می روم اما به او بگویید دوستش دارم

    به او که قلبش به وسعت دریاییست که قایق کوچک دل من درآن غرق شده

    به او که مرا از این زمین خاکی به سرزمین نور ، شعر و ترانه برد

    و چشمهایم را به دنیایی پر از زیبایی

    باز کردمن می روم اما به او بگویید دوستش دارم

    به او که صدای پایش را میشنوم

    به او که لحن کلامش را میشناسم

    به او که عمق نگاهش را میفهمم

    به او که .....

    من می روم اما به او بگویید دوستش دارم

    به او که گل همیشه بهار من است

    به او که قشنگترین بهانه برای بودن من است

    و به او که عشق جاودانه م
    خوش به حال اون کسی که میکنی اونو بهونه

    میزنی به قلب گریه می خوای اونو عاشقونه

    خوش به حال اونکه چشماش واسه تو قشنگ ترینه

    این علامت یه عشقه معنی عاشقی اینه

    خوش به حال اونکه سازت میزنه اسمشو فریاد

    همه دردوغمت رومیبره عشق اون ازیاد

    خوش به حال اونکه خسته س بسکه چشماشو ستودی

    انگاری یه عمری واسش چشم به راه نشسته بودی

    خوش به حال اونکه حرفات واسه اون شده یه تکرار

    دیگه تازگی نداره واسه اون خواهش و اسرار

    ولی من یه عمره اینجا توی حسرت صداتم

    توی حسرت یه جمله حسرت یه نیم نگاتم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا