mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ماشالا انقدر پست زدید که من تشکرام تموم شد دیگه ندارم تشکر بزنم:biggrin:
    همه دارو ندارمو

    هر چی که داشتمو نداشتمو

    همرو به پات گذاشتمو

    همه برگامو سوزندمو

    غرورمو که شکوندمو

    ترانه هامو که خوندمو

    حالا که با شعر دنیا دیگه مثل تو نداره

    تنها موندمو

    دلم میخواد که برگردی بگی بد کری کردی که منو تنها گذاشتی

    بگی دوستم میداشتی

    دلم میخواد که برگردی بگی بد کاری کردی که منو دیوونه کردی

    بگی که بر میرگردی

    من رو حرف تو حساب کرده بودمو

    همه عشقارو جواب کرده بودمو

    از همه قشنگی های زندگی

    تنها تورو انتخاب کرده بودمو

    دلم میخواد که برگردی بگی بد کری کردی که منو تنها گذاشتی بگی دوستم میداشتی
    همیشه باش
    حضور داری

    در تمام روزهایی که من فکر می کنم زندگی زیباست

    و زیبایی حضورت لحظه هایم را چه عاشقانه کرده

    و من با تو زندگی را دوست دارم

    وقتی هستی آسمانم آبی ست...خالی از طوفان دلتنگی

    و گنجشکها هم صدای عشقند و آواز خوشبختی می خوانند

    گلها به رویم لبخند می زنند و نسیم چه مهربان است با من

    شمعی هستی برای پروانه ای که بی قرار طواف می کند تو را

    و مهمانی لبخند هاست بر لبهای خاموش

    چشمهایم را بسته ام و حضورت را با همه وجودم حس می کنم

    و در سینه فریاد دوستت دارم سر می دهم

    تا کسی نشنود و نداند راز بودنت را...
    مي خواهم اين بار از تو بگويم ....... از تو بهترينم



    دوست دارم من باشم و کاغذ و خودکار ي که فقط نام تورا بنويسد

    با تو حرفها دارم به اندازه ي هزار سال...سالها يي که ديگر متعلق به توست

    دلم را به ياد تو با دريا و آرزوهاي زيبايي آميخته ام

    آرزوها يي که اول و آخر آن تو هستي

    مي دانم که يک روز دنيا تمام ميشود

    ولي عشق تو همچنان پابر جاست

    با تو خواهم ماند وتنها تو با من بمان

    كه وقتي تو هستي گويي تمام خوبيهاي دنيا را به يكباره در كنار خود دارم
    دورم از تو


    بي قرار گرماي دلت ...

    مي لرزم اينجا......

    احساس مي شوي ...چون سايه ي خميده بر ديوار

    مي رقصي بر بي تابي من

    و چه نزديک است خاطراتت

    چسپيده به ذهنم

    نقش بي همتاي رخسار تو ...

    دلتنگي ام را مي پوشانم

    با بستري از کلمات

    اما باز

    کسي در دلم

    تو را صدا مي زند
    بی نگاهِ عشق مجنون نيز ليلايي نداشت
    بي مقدس مريمي دنيا مسيحايي نداشت

    بي تو اي شوق غزل‌آلوده‌يِ شبهاي من
    لحظه‌اي حتي دلم با من هم‌آوايي نداشت

    آنقدر خوبي كه در چشمان تو گم مي‌شوم
    كاش چشمان تو هم اينقدر زيبايي نداشت!

    اين منم پنهانترين افسانه‌يِ شبهاي تو
    آنكه در مهتاب باران شوقِ پيدايي نداشت

    در گريز از خلوت شبهايِ بي‌پايان خود
    بي تو اما خوابِ چشمم هيچ لالايي نداشت

    خواستم تا حرف خود را با غزل معنا كنم
    زير بارانِ نگاهت شعر معنايي نداشت

    پشت درياها اگر هم بود شهري هاله بود
    قايقي مي‌ساختم آنجا كه دريايي نداشت

    پشت پا مي‌زد ولي هرگز نپرسيدم چرا
    در پس ناكاميم تقدير جاپايي نداشت

    شعرهايم مي‌نوشتم دستهايم خسته بود
    در شب باراني‌ات يك قطره خوانايي نداشت

    ماه شب هم خويش مي‌آراست با تصويرِ ابر
    صورت مهتابي‌ات هرگز خودآرايي نداشت

    حرفهاي رفتنت اينقدر پنهاني نبود
    يا اگر هم بود ، حرفي از نمي آيي نداشت

    عشق اگر ديروز روز از روز‌گارم محو بود
    در پسِ امروز‌ها ديروز، فردايي نداشت

    بي تواما صورت اين عشق زيبايي نداشت
    چشمهايت بس كه زيبا بود زيبايي نداشت
    دستمال کاغذی به اشک گفت:

    قطره قطره‌ات طلاست

    یک کم از طلای خود حراج می‌کنی؟

    عاشقم !

    با من ازدواج می‌کنی؟

    اشک گفت:

    ازدواج اشک و دستمالِ کاغذی!

    تو چقدر ساده‌ای

    خوش خیال کاغذی!

    توی ازدواج ما

    تو مچاله می‌شوی

    چرک می‌شوی و تکه‌ای زباله می‌شوی

    پس برو و بی‌خیال باش

    عاشقی کجاست!

    تو فقط

    دستمال باش!

    دستمال کاغذی، دلش شکست

    گوشه‌ای کنار جعبه‌اش نشست

    گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد

    در تن سفید و نازکش دوید

    خونِ درد

    آخرش، دستمال کاغذی مچاله شد

    مثل تکه‌ای زباله شد

    او ولی شبیه دیگران نشد

    چرک و زشت مثل این و آن نشد

    رفت اگرچه توی سطل آشغال

    پاک بود و عاشق و زلال

    او با تمام دستمال‌های کاغذی فرق داشت

    چون که در میان قلب خود

    دانه‌های اشک کاشت
    اگه بگم که قول می دم تا همیشه باهات باشم
    اگه بگم توآسمون عشق من فقط تویی / اگه بگم بهونه ی هر نفسم تنها تویی

    اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت می کنم / اگه بگم زندگیمو بذر بهارت می کنم

    اگه بگم ماه منی هر نفس راه منی / اگه بگم بال منی لحظه ی پرواز منی

    میشی برام خاطره ی قشنگ لحظه ی وصال / میشی برام باغبون میوه های تشنه وکال

    میشی برام ماه شبای بی سحر / میشی برام ستاره ی راه سفر

    ولی بدون هرجا باشی یا نباشی مال منی / بدون اگه برای من هم نباشی عشق منی

    برای سعادت شبا شعرامو من داد می زنم / برای خوشبختی تو -خدا رو فریاد می زنم
    پرواز در هوای خیال تو دیدنی ست

    حرفی بزن که موج صدایت شنیدنی ست

    شعر زلال جوشش احساس های من

    از موج دلنشین کلام تو چیدنی ست

    یک قطره عشق کنج دلم را گرفته است

    این قطره هم به شوق نگاهت چکیدنی ست

    خم شد- شکست پشت دل نازکم ولی

    بار غمت ـ عزیز تر از جان ـ کشیدنی ست

    من در فضای خلوت تو خیمه می زنم

    طعم صدای خلوت پاکت چشیدنی ست

    تا اوج ، راهی ام به تماشای من بیا

    با بالهای عشق تو پرواز دیدنی ست
    دوباره من و یک دنیا پر از خاطره
    دوباره دلم تنگ است
    به اندازه یک گل پژمرده
    به اندازه سوز و تب دشت باران خورده
    به اندازه اندوه مرغ قفسی
    دوباره صورتم نم اشک را حس کرد
    دوباره باران را به انتظار نشسته ام
    دوباره درد را به مدارا نشسته ام
    دوباره دل شوره را به دل نهفته ام
    دوباره می خواهم به سوی تو بیایم
    دوباره دلم هوای تو را کرده است
    کاش میشد همیشه از تو بنویسم
    کاش میشد همیشه با تو بمانم
    کاش میشد همیشه در تو طلوع کنم
    تا غروبت را به انتظار ننشینم
    کاش پرواز دوباره ها به اندازه ای کاش های دلم پر میگرفت
    طنین یادت در طپش قلب عاشقم را به نظاره منشین
    این دل از تو سخن میگوید
    بشنو تمام آنچه را که فریاد میزند
    در پس ثانیه های اضطراب
    در پس امواج خروشان بی دوامی
    سکوت من پر از صداست
    شنیدنی ترین سکوت های من نثار تو باد
    آن قدر پروانه وار است دلم که تنها تو را میخواند
    گوش به جانم بسپار
    میخوانمت به شوق جان
    تمام عاشقانه هایم از برای تو باد
    در این شب سرد
    تنها صدایی که از درون قلب خسته ام میشنوم
    سکوت عشق توست...
    چون قاب چشمهای تو را جستجو کنم
    میلیونها نفر به نگاهم رکوع کنند
    افسوس از دلی که به نبض غمت تپید
    فردا برای من همه مرگ آرزو کنند
    یک شب از خیال من به خودت میرسی رفیق
    آنوقت دگر دیر شده است نارفیق ....
    درچشمانم نگاه کن .......خوب نگاه کن ..... خودت را در چشمانم خواهی دید ......اری همه ی وجود من ....خود تو شده است .......


    وقتی در دنیا کسی را دوست داری بدانید تمام محبتهایش ترحم یا دلسوزی نیست بلکه از عشق هست و تنها میخواهد غصه هایتان را فراموش کنید
    همیشه بی منت به کسی در دنیایم محبت کردم و دوستش داشتم
    و هرگز از نگاه کردن به او خسته نمیشوم
    تنها در اوج تنهایی خویش
    به این میاندیشم که
    بهترین کس من
    همیشه خوب باشد و بخندد
    بهترین من
    کاش میشد به تو بگویم
    من مال تو هستم و تو مال من پس دیگر از هیچ کس نمیهراسم
    وقتی تو را دارم
    اما افسوس که بهترینم هرگز نمیتواند این کلمات را بخوانندجز ادمهایی که نمیشناسند بهترینم کیست و من بهترینم را دوست دارم با تمام وجودم او را دوست دارم و تنهایش نمیگذارم حتی اگر او بخواهد از کنارش بروم باز از دور مراقبش هستم و نمیگذارم لحظه ای غم به دلش بنشیند
    ساکت شدم
    در اون لحظاتی که میدانم
    در تک تک لحظاتم و واژههایم
    یک حرف هست
    نام انکه
    دوستش دارم
    و هرگز دستانم را
    جز او به کسی نخواهم داد
    و همیشه به قلب خویش وفادار میمانم
    بی انکه لحظه ای به این بیاندیشم
    چند نفر میخواهند من و انکه دوستش دارم را
    از هم دور کنند
    اخر
    عشق فاصله ها را نمیشناسد
    و این قلبهاست که عاشق هم هستند
    و این خودمان هستیم که عاشق هم هستیم
    و هیچ فایده ای ندارد
    به این بیاندیشیم
    که کدام یک بیشتر دوست دارد
    اخر همیشه
    قلبها به یک اندازه
    هم را دوست دارند
    وقتی کسی بهت میگه دوستت دارم
    یادت باشه
    خودش متعهد کرده
    تا وقتی که زنده هست سر حرفش میمونه
    و اگه هم به کسی نگاه کرد
    نگران نباشید چون تنها میخواست به همه نشون بده عشقش چقدر زیباست
    و ادمهایی دیگه
    در نظرش مثل خار و خزان هستندو نمیتونه حتی یک لحظه بودن با اونها تحمل کنه شاید اینجوری ادمها دست از سرش بردارند و بذارن کنار عشقش راحت زندگیش کننه نه اینکه بخوان هر بار با یه تدبیری اون از عشقش دور کنن
    من زنم و تو راست می گویی ، روحم جسمم و احساسم تنها به یک نفر تعلق دارد و آن تویی
    اما...
    اما...
    یادت باشد با اینکه تو مردی باز هم روحت جسمت و احساست تنها به یک نفر تعلق دارد و آن منم
    احساسم منقرض شده است
    برای تولد دوباره غرورم نذر یاسین کرده ام
    آفرین بر اشکهایم که می بارند تا آواره های وجودم بیش از این ترک بر ندارند
    روح مرده ام تنها با دمی مسیحایی زنده خواهد شد دعایم کن
    من معنای تمام آوارگی هایی هستم که تو با دریدن تکه های احساسم به جا گذاشتی .زیبایی آرزوهای من معنای کافور جسد مردگان است . خاکستر روحم معنای تمام لفظ های عاشقانه توست . آسوده باش دعای خیرم بدرقه راهت
    میدونم خیلی متنام قوی نیست اما چون برام 2 تا شعر گذاشتید منم اینا رو تقدیمتون میکنم متنایی که گذاشتید خیلی خوب بود مرسی
    اینم از خودمه
    مرا مسپار به دست زمانه ای که گرگانش پاره های احساسم را به یغما می برند یادت باشد ، من تو را به حجم تهی نگاه های پوشالی نفروختم
    این یکی از نوشته های خودمه
    متنی که تو تاپیک اشعار و نوشته های عاشقانه گذاشتید خودتون نوشتید؟
    تو را مینویسم ..........

    بر ابر ها .........بر اسمانی که محل زندگی من است .........همه کائنات ......نام تو را از بر شده اند ........

    تو حک شده ای در قلب من ..........قلب ستاره ات متعلق به توست .........
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا