خب من آدم منفی اندیشی نیستم..مخصوصا اینجا که سعی میکنم به بچه ها روحیه بدم تا انگیزه شون و کم نکنم.
من کوچیکترین پسر خونواده هستم و افتخار زندگی با مادر نصیب من شده و شاید بزرگترین افتخار عمرم همین باشه.که زیر سایه ایشون هستم.
خیلی سال پیش ارشد شهرستان قبول شدم و داشتم خوب ادمه میدادم...که متاسفانه شرایط جسمی مادر تو اون وهله خوب نبود و عمل قلب داشتن.
برا همین نتونستم شهرستان بمونم و برگشتم خونه...شاید برا اولین باره که اینارو تو صفحه یه دوستی مینویسم.
هر چند دوستای نزدیک از شرایطم خبر دارن!
نه هیچ وقت حسرت گذشته رو نمیخورم.
خواهش می کنم. بله باید خدارو شکر کرد.
مرسی از لطفتون.