دنیای ما چون بازیِ تاب است
وقتی به اوج میرسیم یادمان میرود که چگونه رسیدیم
دلمان تنگ میشود
بر میگردیم
تا او را ببینیم
اما دریغ وقتی دیدیمش
دلمان برای اوج تنگ میشود
عجب دنیایی است
همه اش دلتنگی است
قبلنا تا صبح بیدار میموندم، ولی حالا خیلی کم، شبا زود میرم تا صبا زود بیدار شم ....
البته چند وقتی صبا هم دیر پا میشم ( شده ساعت 7 ) ولی بیشتر 6 پامیشم
یادش بخیر، اونوختا 5 پا میشدم
باشه گلی، اگه وقتی که بودم کرسی راه افتاد منم میام