مادرم و امیر حسین (برادرم)رفتن فرودگاه
برادرم رفته کنکور بده
پدرمم بیرونه
منم تنها و بی حوصله اینجام
نمدونم حوصلم کجا رفته ولی راهو بلد نیست خودش بر میگرده
من بچه بودم همیشه می گفتم خوب اگه قرمز پوشیده چرا رخت خوابش آبیه ؟
کلا یه عروسک مامامون برامون خریدن
اونم روز اول داداشم موهاش را کند و برای همیشه کچل شد
واسه همین ما هم رفیق فابریکمون شد همون توپ که خودش ذاتا کچله