رفته بودم مخابرات پیشه استادم میخواستم واسه پروژم باهاش صحبت کنم
استادم تو مخابرات رییس یه بخشی از مخابراته که افراد متفرقه رفتنشون به اونجا ممنوعه
هر وقت میرفتم پیشش خودش میومد بیرون و باهاش صحبت میکردم
امروز وقتی رفتم به اون نگهبانا گفت یه لحظه بیاد تو اشکالی نداره
منم از خدا خواسته پریدم رفتم
یک دم و دستگاه باحالی داشتن که نگوو خیلی خفن بووود