hossein_ebrahimi
پسندها
275

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آبجی فائزه به احترام آبجی الهه که خسته است میدون رو ترک کنیم؟
    فائزه:
    آخر داستانو خودت باید مینوشتی!!!!
    حمید:
    کم آوردی کوشمولو....!!!
    من که دارم میبینم کم اورده . فقط مونده به زبون بگه که نمیگه
    بریم
    ما همینطوریش داریم ریز میبینیمت! بود و نبودت فرقی نمیکنه!
    برو داداش برو ...
    آبجی فائزه بریم دیگه؟
    خب کم میاری چرا حرفو عوض میکنی ؟ چرا داستان میگی ؟ اونم دروغ !!!!!!!!!!!!!!
    آبجی ولش کن این حمیدو از اولش بچه خوبی نبود یادم میاد همش تو گل بازی میکیرد آخرشم یه با افتاد زمین سرش ......
    بهونه س !!!!!!!!! منو سیاه نکن !!!! من خودم اخرشم !!!!!
    حمید:
    آخه چن بار بگم دیگه بچه نیستی کم با گردوخاک بازی کن که لباسات کثیف نشه!
    از دست توووووووووووووو
    فائزه: نه خب نتش مشکل داره داداش من کم نمیاره
    تو هم که تا کم میاری میگی نتم نتم !!!! خب بگو دیگه حسین خان
    نت خراب شده بود !
    اگه دیدین نیستم به گیرنده هاتون دست نزنین اشکال از نته!
    الهه جان بزار خودش بحرفه !! فعلا که صداش در نمیاد !!! کم اورده. خب بگو کم اوردی ما ادامه نمیدیم دیگه
    نه بابا اختیار دارین!
    پسر به این باهوشی و ...کجا میتونی ؟
    یکی هست اونم داش ماس!
    خب مثل اینکه تموم شد! وایسا یه تکونی بدم لباسامو ... گرد و خاکی شده!
    خب پس چرا الان هنوزم حسین جاهله !! مگه سربازیش تموم نشده !!!!
    فائزه:
    اونا فرق میکنه عسیسم!
    اون قسمت مربوط به حضور دو تا زن!
    ولی اینجا نمیشه کوتاه اومد...میفهمی که:دی
    ااااای بابا...!
    عجب گیری کردیم اونور شیطان بزرگ!!!یه ضعیفه رو انداخته جلو خودش قایم شده!اینور حق مطلق (2تاییمون!) باید هم از خودش دفاع کنه هم با اونا مدارا کنه!!!!!!
    الهه من منظورم صدا بردن نبود که! صدا بریدن بود! (کنایه از خفه کردن!)

    حسین تو اگه مال فتح کردن بودی که 2 روز توی پادگان دووم میوردی!
    الهه :
    نه بابا !!! کوتاه بیا !! تو و خشونت !!! تا الان که داشتی شعرای احساسی برام می نوشتی !!!!!!!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا