بله موج مكزيكي رو پايه ام حالا از خود من شروع ميشه .....
اِاِفاا زشته همش خواب و همش خواب و همش خواب تو ايوون زير آفتاب(كتاب سليمون بابا سليمون)

باشه اول از همه به نام خدا هستم!

ما از اول تا 6ام عيد كه تركيديم چون به خاطر اين جانب فشرده عيد ديدني رفتيم تا بزرگارو ببينيم و بريم سمت جنوب كه اگه يه وقت شربت خورديم و برنگشتيم خداحافظيامونو كرده باشيم البته9 بگم من شربت زياد خوردم تو اين ايستگاهاي صلواتي ولي مثل اينكه دعاي پدر و مادر قوي تر از اين حرفاست!

خب از 6ام عازم سفر شديم و تو اتوبوس پوسيديم با اين قد ديلاقمون!!

موقع خوابم كه سر جا دعوا بود

شب آخر كه كف اتوبوس وابيدم!
ما 5 تا واليباليست و بقيه باس همه تكواندو كار بودن


يك لهجه مشهدي هم داشتن كه رو دل ميشديم

بقيه داستان را در صورت تمايل خواهش و تمنا كنين تا گفته شود...
اين داستان ادامه دارد


مردم از خنده تا نوشتم
