fateme_003
پسندها
8,932

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ﮐﻼ‌ﻍ ﻫﺎﯼ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ
    ﻣﺘﺮﺳﮏ ﻫﺎ
    ﺩﻝ ﺩﺭ ﮔﺮﻭ ﺁﯾﻨﻪ ﺩﺍﺭﻧﺪ

    ﻓﺮﯾﺐ
    ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺰﺍﺭﻉ ﮔﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ

    ﻣﺎﻩ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ
    ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺩ ﻋﺮﯾﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ


    ﻣﯿﺎﻥ ﺗﺎﺭ ﻭ ﭘﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﯾﭽﻪ
    ﺷﺎﺩﯼ ﺭﺍ
    ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻧﻮﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
    ﮐﻪ
    ﻋﺸﻖ ﺭﺍ
    ﺑﻪ ﺭﻧﮓ ﺩﺷﺖ ﻣﯽ ﺑﺎﺯﺩ

    ﻣﯿﻌﺎﺩ ﻣﺎ ﺭﺍ
    ﺯﯾﺮ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﺗﺎﺏ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ
    ﻣﮕﺮ
    ﺷﻬﺎﺏ ﻫﺎ ﺳﺮ ﺑﺮﺳﻨﺪ

    ﺑﯽ ﻫﯿﭻ ﮐﺮﺷﻤﻪ ﺍﯾﯽ
    ﺩﺍﺱ ﮐﻬﻨﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﻮﺳﻢ
    ﻣﺒﺎﺩﺍ
    ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯽ
    ﺳﭙﯿﺪﯼ ﻣﻮﯼ ﺁﯾﻨﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪﺍﺭﻡ
    ﻭ ﻃﻨﯿﻦ
    ﭘﮋﻭﺍﮎ ﻫﺎﯼ ﺁﯾﻨﻪ ﺭﺍ


    ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ
    ﺗﻨﻬﺎ
    ﺑﺎﺭﺍﻥ
    ﻧﺎﻡ ﺗﺮﺍ
    ﺑﻪ ﺩﺷﺖ ﺑﺒﺨﺸﺪ
    ﻭ ﻣﺮﺍ
    ﺩﺭ ﭘﺮﻃﻪ ﻟﻐﺰﺵ ﻭ ﭼﻨﺒﺮﻩ ﻋﻘﺮﺑﻪ ﻫﺎ
    ﺗﺮﺍ
    ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﮑﺸﺪ
    ﮔﯿﺴﻮﺍﻧﺖ ﺭﺍ
    ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﻔﺮﺳﺖ
    ﺁﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ
    ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ
    ﺗﺎ
    ﺩﺭ ﺭﻭﺯ
    ﺷﻌﺮﻫﺎﯼ ﺳﭙﯿﺪﻡ ﺭﺍ
    ﺑﺮﮔﯿﺴﻮﺍﻧﺖ ﺣﻠﻘﻪ ﮐﻨﻢ
    سلام خوبی فاطمه جان. ....این شعری که برات گذاشتم زیاد بود به خاطر این که موقع خوندن حوصلت سر نره نصفش کردم.اون.
    ﺗﻨﻬﺎ ﻭ ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪ
    ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ
    ﺑﺎ ﭘﺮﺳﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﺮﺩ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ
    ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﮑﻮﺕ ﺷﺐ
    ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﻏﻢ، ﭼﺸﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ
    ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻭﺯﻩ ﯼ ﻏﻢ،ﮔﻮﺵ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ!
    ﺣﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺧﻮﺵ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﻟﻢ
    ﺍﯾﻦ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯼ ﻟﻌﻨﺘﯽ
    ﺳﺮ ﺧﻢ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ!
    ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ
    ﺁﺷﻔﺘﻪ ﮔﺸﺘﻪ ﺍﻡ
    ﺍﯾﻦ ﻫﺮﺯﻩ ﻫﺎﯼ ﺗﻠﺦ
    ﺍﯾﻦ ﻧﻄﻔﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﻮﭺ
    ﺗﺮﮐﻢ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ
    ﺑﺎﺭﯼ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ
    ﺷﺐ ﭘﺮﺳﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻠﺦ
    ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ
    ﺑﯽ ﯾﺎﺭ؛ ﺗﺎ ﺑﻪ ﮐﯽ!؟
    "ﻫﺎ" ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
    ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺧﺴﺘﻪ ﻭ ﺑﯽ ﺭﻭﺡ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ
    ﺍﺯ ﺳﻮﺯ ﺳﺮﺩ "ﺩﯼ"...
    ﺍﻡ
    فاطمه من فعلا در برم....ميبينمت ايشالا....:دي
    مري كه بودي ابجي....خوشحال شدم...
    ببخش كه زياد شوخي كردم...
    شبت ب خير ابجيه گلم...
    مگه ميشه فاطمه را مسخره كرد....ميزنه ادمو له ميكنه....:دي
    نظره من همون واسه تو پايينه هستش...
    البته يه كمي منصفانه نگاه بكنيم هم واسه من زيادي بالاست....:دي
    خیلی خوشال شدم امشب با آبجیه گلم حرف زدم....

    من دیگه میخوام برم لالا...

    مواظبه خودتو مهربونیات باش عزیزم....

    شبت پر از ستاره های رنگی و خوشگل...بووووووووووووووووس

    بابای
    مرسي از دعاي خيرت ننه جون....:دي
    شياد هم اعتماد به نفسه تو پايينه فاطمه؟؟
    نه اجی میام . خو چیکار کنم نرم درس بخونم بیچاره میشم . اجی واسم دعا کن این ترم بدجور اذیت کرده الان هم اوضاعم خطرناکه .
    :biggrin:
    اره...اصلا امروز نميدونم چم شده فاطمه....همچين اون بالا بالاها ميپرم....:دي
    واسه چی آجی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    تقریبا میشه حدود 2 بهمن . یا زودتر 30 دی .
    از 20 دی تا 30 دی امتحاناتم هستش
    اهان...پس قدمه ما پر خير و بركت بوده....شايد...جز اين ميگفتي باورم نميشد...اخه به قدمه خودم ايمان دارم....:دي:دي:دي
    تو فك كن من بعده چند روز اومدم حالو روزم اينه اما تو هميشه هستي حالو روزت اينه....حالا ببين من يا تو....:دي
    :biggrin: آره راست میگی . البته تموم نمیشه این دوران چون بعدش ارشد هم هست
    ديگه به حرفام اعتمادي نداري نه؟؟
    بس كه شوخي ميكنم فك ميكني پشته هر حرفم يه موردي هست اره؟؟
    ديگه ازين به بعد ميخام جدي با ابجيم بحرفم....نخند بچه...
    خوبم اجی . یکم درس داره دیگه واقعا اذیت میکنه همش دانشگاه . کلافم کرده .
    دیدی؟؟؟من حسم اشتباه نمیکنه....دی

    بالاخره با یه یاوری در ارتباط بودی....:biggrin:

    لطف ؟؟من؟؟نه بابا...اینا حقیقت بود فقط...خواستم در جریان باشی:redface:
    :w36:

    میدونی چیه فاطمه؟؟من یه دوس داشتم که هم اسم تو بود.....فامیلیشم یاوری بود.....

    از روز اول که اومدم باشگاهو پستاتو میخوندم همش به فکر اون میفتادم.....چون حس میکنم خیلی شبیه اونی....

    همش میخواستم اددت کنم ولی نمیدونم چرا نمیشد...

    الان خیلی خوشالم که دوستتم.....

    راستی فامیلیشو گفتم شاید خودش باش...دی
    :biggrin:
    يعني الان تو نفهميدي من چي گفتم؟؟
    فك كنم فهميديا.....اما كم اوردي....فاطمه باشه نفهمه....ميشناسمت ديگه....:دي
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا