DONYA16822
پسندها
990

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • خواهش میکنم
    اریبهشت ها هم شاد ن و یه رنگ........مثل شما
    بله دیشب دیدم:D
    تبریک:w30:
    [مرا ببخشکه گاه وبیگاه...

    و من چقدر ساده‌ام که سال‌های سال، در انتظار تو...

    با تو ام
    ای شادی غمگین!

    من هنوز...
    سرزد به دل دوباره غم کودکانه ای

    آهسته می تراود از این غم ترانه ای

    باران شبیه کودکی ام پشت شیشه هاست

    دارم هوای گریه خدایا بهانه ای!

    قیصر امین پور
    مبادا آسمان بی بال و بی پر

    مبادا در زمین دیوار بی در

    مبادا هیچ سقفی بی پرستو

    مبادا هیچ بامی بی کبوتر

    قیصر امین پور
    از غم خبری نبود اگر عشق نبود

    دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود؟

    بی رنگتر از نقطه ی موهومی بود

    این دایره ی کبود اگر عشق نبود

    از آینه ها غبار خاموشی را

    عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود؟

    در سینه ی هر سنگ دلی در تپش است

    از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟

    بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟

    دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود

    از دست تو در این همه سرگردانی

    تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود؟

    قیصر امین پور
    چه اسفندها....آه

    چه اسفندها دود کردیم

    برای تو ای روز اردیبهشتی

    که گفتند این روزها می رسی

    از راه
    سلااااااااااااااااااام
    :smile:
    خیلی ببخشید
    اومدم جواب پیامهاتونو بدم مهمون
    اومد
    خب الان
    چندتا متن قشنگم من میزارم:smile:
    کار من چیدن واژه هاست
    مینشینم لب حوض تنهایی خویش
    و مشتی از واژه های زلال میگیرم به دست
    و میپاچم به سطح تبدار حیاتِ کاغذ
    و میشود سیاهه ای ؛از دلنوشته های آبی
    کار من بازی با حروف بی جان است
    حروفی که معنا میدهند و بیمعنایند
    کار من شکل دادن به اشیای بی شکل است
    ساختن یک رود بزرگ با چند واژه کوچک
    مینشینم گوشه ی تنهایی خویش ،آرام و بی صدا
    میزنم رنگ به دل بی رنگ و ریشه ی خویش
    کَس نمیداند چه میگویم من از اعماق دل
    هرکه شنید راز تنهایی ام را
    با خنده از کنار آن همه احساس گذشت
    با هر نیشخند بی منطق های ظاهر فریب احساس میمیرد
    میمیرد ، میمیرد ، میمیرد .....
    همچون باران باش ، رنج جدا شدن از آسمان را در سبز کردن زندگی جبران کن . . .
    خانه ی دوست کجاست؟
    در فلق بود که پرسید سوار
    اسمان مکثی کرد
    رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
    وبه انگشت نشان داد سپیداری و گفت
    نرسیده به درخت
    کوچه باغی است که از خواب خدا سبز از تر است
    ودر آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت ابی است
    می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ،سربه در می ارد
    پس به سمت گل تنهایی می پیچی
    دو قدم مانده به گل
    پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی
    وترا ترسی شفاف فرا می گیرد
    در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی
    کودکی می بینی
    رفته از کاج بلندی بالا،جوجه بردارد از لانه ی نور
    واز او می پرسی
    خانه ی دوست کجاست؟
    سهراب سپهری
    و درود خدا بر او ، فرمود: آنچه كه بين من و خدا نارواست اگر انجام دهم و مهلت دو ركعت نماز داشته باشم كه از خدا عافيت طلبم، مرا اندوهگين نخواهد ساخت.:cry:
    همینجاست ، در قلب من در قلب تو
    ممنون مرسی
    فک کنم
    اینارو خودتون نوشتید:)
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا