Dahatiii
پسندها
20

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • این اسپیریشن چرا رفت؟

    آقا بالاخره ما ادد هستیم یا نه؟؟؟؟؟

    یعنی تا حالا هیچ کسی منو اینقدر توو کف نذاشته بود!!:biggrin:

    هی ادد میکنه بعد حذف میکنه.

    گیج شدیم باو!:D
    نه بابا چه چیزی.:D

    این هفته 2 تا عروسی داریم.

    1 هفته دیگه بیشتر نیستم بعد 2 هفته میرم مسافرت یه جای توووووووووپ.:D

    بعد از 2 هفته که برگشتم باید برم دنبال کارای انتخاب واحد و... واسه دانشگاه.
    چند سایت در یک تاپیک! ( سرگرمی , علمی , و...)

    ساخت ایمیل فوری برای کار های فوری!
    سلام..یه مدت نیستم..واسه همین بستم.

    نمیدونم شاید دیگه هم نیومدم..اینجا مثل قدیما به من خوش نمیگذره..حوصله مو سر میبره.
    به کعبه گفتم تو از خاکی منم خاک

    چرا باید به دور تو بگردم

    ندا آمد تو با پا آمدی باید بگردی

    برو با دل بیا تا من بگردم
    هستی یا رفتی؟
    من دارم آهنگ پخش میکنم واسه همین رفتم.:D
    slm
    emzat vaghean jaleb boooooooooooood
    eeee bache mazandaran ham k hastiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii
    man ham mazaniiiam!
    :d
    چون درختي در صميم سرد و بي ابر زمستاني
    هر چه برگم بود و بارم بود
    هر چه از فر بلوغ گرم تابستان و ميراث بهارم بود
    هر چه ياد و يادگارم بود
    ريخته ست
    چون درختي در زمستانم
    بي كه پندارد بهاري بود و خواهد بود
    ديگر اكنون هيچ مرغ پير يا كوري
    در چنين عرياني انبوهم آيا لانه خواهد بست ؟
    ديگر آيا زخمه هاي هيچ پيرايش
    با اميد روزهاي سبز آينده
    خواهدم اين سوي و آن سو خست ؟
    چون درختي اندر اقصاي زمستانم
    ريخته ديري ست
    هر چه بودم ياد و بودم برگ
    ياد با نرمك نسيمي چون نماز شعله ي بيمار لرزيدن
    برگ چونان صخره ي كري نلرزيدن
    ياد رنج از دستهاي منتظر بردن
    برگ از اشك و نگاه و ناله آزردن
    اي بهار همچجنان تا جاودان در راه
    همچنان ا جاودان بر شهرها و روستاهاي دگربگذر
    هرگز و هرگز
    بربيابان غريب من
    منگر و منگر
    سايه ي نمناك و سبزت هر چه از من دورتر ،‌خوشتر
    بيم دارم كز نسيم ساحر ابريشمين تو
    تكمه ي سبزي برويد باز ، بر پيراهن خشك و كبود من
    همچنان بگذار
    تا درود دردناك اندهان ماند سرود من
    شاید زندگی آن جشنی نباشد

    که آرزویش را داشته ای

    اما

    حال که به آن دعوت شده ای؛

    تا میتوانی

    "زیبا برقص
    آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
    ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش.
    باغ بی برگی،
    روز و شب تنهاست،
    با سکوت پاکِ غمناکش.
    سازِ او باران، سرودش باد.
    جامه اش شولای عریانی‌ست.
    ورجز،اینش جامه ای باید .
    بافته بس شعله ی زرتار پودش باد .
    گو بروید ، هرچه در هر جا که خواهد ، یا نمی خواهد .
    باغبان و رهگذران نیست .
    باغ نومیدان
    چشم در راه بهاری نیست
    گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد ،
    ور برویش برگ لبخندی نمی روید ؛
    باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
    داستان از میوه های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید .
    باغ بی برگی
    خنده اش خونیست اشک آمیز
    جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن .
    پادشاه فصلها ، پائیز .
    اندر دل بی وفا غم و ماتم باد
    کان را که وفا نیست ز عالم کم باد
    دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد؟
    جز غم که هزااااار آفرین بر غم باد.:gol:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا