گاهی دلگیر میشی از دست او که: نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی
گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم
و گاهی از دست خودت که: طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
و گاهی به حیرانی میرسی که: گر چه وصالش نه به کوشش دهند...
نوشته مغازه شیخ رجب علی خیاط رو میخوندم نوشته بود به این مضمون :در این مکان قرض هم داده می شود
حس کردم چقدر گاهی این دنیا رو الکی جدی میگیریم!
لقد خلقنا لانسان فی کبد!
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی ، خدا بکند