با اجازتون ماهی گرفتیم...
به خاطر ماهی.. مسمومیت . ماهی.
خوب شدیم.. اونم نمک مسافرت بود.. البته چه نمکی.....

انقدر سر این مسمومیت ما خندیدم.. که نگو... ترکیدیم.
خیابوناشو به اسم نمیشناسم من.. شاید پدرم بشناسه..
فکر کنم..
بغل یه میدونه...
و اون بازاره.. یه پل زیر گذر داره..
فلافل هاشم که دیگه هیچی..
خدایی ما از موقعی که جنوب اومدیم.. غذاهامون تند شده.. طوریه که تند ترین فلفل برامون تند نیست.