و تو ای جاذبه ی لطیف ِ عطش
که دشت ِ خشک را دریا کنی ،
حقیقتی فریبنده تر از دروغ ،
با زیبایی ات
ــ باکره تر از فریب ــ
که اندیشه ی مرا
از تمامی ِ آفرینش ها بارور می کند !
در کنار ِ تو خود را
من
کودکانه در جامه ی
نودوز ِ نوروزی ِ خویش می یابم
در آن سالیان ِ گم ، که زشت اند
چرا که
خطوط ِ اندام ِ تو را
به یاد ندارند !