azadeh_arch _eng
پسندها
1,557

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • نه بابا اولا که از کجا معلوم که راس بگم!
    دوما تو هم اگه 2 3 سال جهشی میخوندی از من جوون تر بودی!!!
    شب خوش! خوابای خشنگ خشنگ ببینی...
    آره راست میگی ... غصه فایده نداره ... بهتره درس خوند ...
    شاید با دوستای درس خونی مثل شما بتونم از این اوضاع خارج بشم ....
    آفرین ... باریکلا ... میدونستم تو انتخابم اشتباه نمی کنم...
    من که فعلا نتونستم رتبه ای بهتر از چنتا مونده به آخری کسب بکنم !
    واقعا دردناکه ... ترم پنج! نچ نچ نچ ...
    به سلامتی ... از لبخند شما ما هم لبخند میزنیم ...
    شما شاگرد زرنگ دانشگاه هستی یا معمولی؟
    ای بابا ... شما بزرگوارید ... نفرمایید . شرمنده میفرمایید .
    خوشحالم که خوبید . دیدم زیاد خبری ازتون نیست گفتم جویای احوال مبارکتون بشم . بالاخره از این بیشتر از اینجانب برنمیاد .
    خبر ما هم سلامتی ... شما بهتون خوش میگذره ؟ اوقات شیرین رو پشت سر میگذارید؟


    دوست دارم کسی پیدا شود برایم حرف های خوب بزند ...

    قصه های خوب بگوید ...

    دوست دارم دست هایش بوی خدا بدهد ...

    خنده اش مرا یاد زندگی بیندازد !

    زندگی اش مرا یاد چیزهای خوب بیندازد ...

    یاد بچگی ام بیفتم ...

    دوست دارم بچگی ام را بغل کنم ...

    .

    .

    .

    دوست دارم کسی پیدا شود برایم قصه های خوب بگوید ...!
    سلام آزاده خانمممممممممممممممم ... شب خوش خواهرم ...
    شما خوبی اگه خدا بخواد ؟ یه وقت حضور من ناراحتتون نکنه آزاده خانم ... احترام شما بیشتر از اینا برای بنده اهمیت داره هااااااا...
    سلام آزاده خانوم
    خوبی ؟
    خدا رو شکر به خوبی خوشی تموم شد
    تقریبن خوبم :gol:
    با توام ...!

    پيامبر شادي‌بخش لحظه‌هاي تلخم



    نمي‌دانم اگر معجزه چشمانت نبود

    چگونه ثانيه‌هاي مرده‌ام جان مي‌گرفتند !
    سلام آزاده جان عزیز و دوست داشتنی
    خوبی
    منم خوبم شکر خدا
    چه خبرا
    خوش میگذره انشالله
    سلام دوست عزیزم:gol:
    چطوری؟حالت خوبه؟
    یادی ازم نمیکنی ،کجایی؟
    سلام دوست عزیزم
    چطوری؟حالت خوبه؟
    یادی ازم نمیکنی ،کجایی؟
    آره ... خشنگه؟ خوشمله؟ مال تو ... بازم برات میگیرم....
    خوبی؟ خوشی؟ چه خبرا؟


    من دختری بودم

    تنها در دنیای خودم

    آروزیم خانه ای بود در بین درختان ...

    من یک رویا داشتم

    که از بلندترین نقطه پرواز کنم !

    ...

    میان برگها قدم زدم

    و از خدا پرسیدم

    من کجا هستم ؟!

    ...

    ستاره ها به من لبخند زدند

    و خدا با خیالی آرام به من گفت

    در من ...

    ...

    حالا که زمان گذشته است

    و خاکستری شده ام

    آماده ام تا

    از بالاترین نقطه پرواز کنم

    ...

    وحالا میفهمم خدا به من چه گفت ...!


    در ابتدای زمین

    کنار آسمان نشستیم

    و دعا کردیم

    شاید ...

    تمام آرزوهایمان

    باران شود ...

    ندانستیم

    تمام خاکسترمان را

    آب خواهد برد

    .

    .

    .

    با چشمهایی سرخ و سنگین

    به آرزوهای دور و دراز خوابهای کودکیمان

    نگاه می کنیم ...

    و بی هیچ قصه ای

    به خواب می رویم ...!


    خاطرات کودکي من ... کودکي تو ...

    خوشبختي را

    به رنگ ديروزها

    ترسيم کرده اند ...

    روزها چه زود گذشت ...

    و ما چه ساده گم شديم ...!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا