Art_saya_design
پسندها
114

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره



  • گفت با هر سختي، آساني ست

    با هر رنج، شادي

    در دل هر غم، نشاط

    راست مي گفت او ...

    و من

    تا نرنجيدم نخنديدم ...!!!


    محمد جعفری(آزاد)
    سلام عزیزم. خواهش میکنم:gol:

    ممنون. شما هم موفق باشی همیشه ...


    عمريست

    دريا...دريا...باران

    به خورد تو داده اند

    و تو

    هنوز جنگل نشده ای !

    وقتی سرنوشت تو: کوير است

    حتی آسمان هم

    در برنامه ی آتی

    اعتباری برای رویش تو تخصيص

    نمی دهد ...!!!


    فرشته مه نگار


    گریزی نیست ...

    همیشه بی آنکه بخواهی

    اتفاق خودش را می اندازد

    وسط زندگی ات !

    بعد هم می رود

    تو می مانی و اینهمه چه کنم ...

    با ذهنی که مدام تکرار می کند:

    "حالا که اتفاقی نیفتاده

    دوست نداشت بماند، رفت...همین!"

    حالم از ذهنی که زیاد حرف می زند به هم می خورد !

    می روم تا اتفاق کمی آرام بگیرد ...

    به قول خودش

    فردا همه چیز را فراموش خواهیم کرد !

    می روم با یک آرزو

    کاش هیچ وقت نمی گفتم:

    کاش ...


    س.بارانی


    دخترک در برابر دفتر خاطراتش نشست ...

    آرام آنها را ورق زد ...

    صحنه ها پی در پی اجرا می شدند ...

    کارگردان ناتوانی بود که از مونتاژصحنه ها برنمی آمد !

    بادی وزید ...

    برگها به سرعت ورق خوردند ...

    مثل سالهایی که سریع و بی سر وصدا از پیش چشمانش عبور کردند ...

    و او غرق در اوهام دنیا

    رفتن هیچ کدام را حس نکرد ...


    ....


    خدایی دید ...

    نوری دید ...

    تسبیح... گل...پرنده...درخت...

    و حالا اشرف مخلوقات : انسان !

    اشرفی که کنار ادات ایمان

    گل...پرنده ... درخت

    احساس حقارت می کرد !


    ...


    باران بارید ...

    خاطراتش را شست و با خود برد !

    او ماند ...

    بغض ماند ...

    تنهایی ماند ...

    و

    نوری که در خاطراتش گم شد ...!


    NasibeH
    راز آينده در "اكنون" است؛

    اگر به "اكنون" توجه كني، مي تواني آنرا بهتر كني و

    اگر "اكنون" را بهتر كني، آنچه پس از آن رخ مي دهد هم بهتر مي شود.

    به اميد موفقيت در فردا و فرداهاي بهتر براي همه ي دوستان:heart::gol:
    خدایا

    مرا دریاب !

    دیگر چیزی از "بهار" نمانده

    این آتش سرد فقط وجودم را می سوزاند

    و ذره ذره آبم می کند

    بریده ام

    دست بر دعا بر می دارم ، تو را می خوانم


    عیدت مبارک ...

    امیدوارم توی این روز قشنگ دعاهای خوبت مستجاب بشه ...

    .

    .

    .

    التماس دعا ...
    سلام
    شما خوبید؟
    داریم به پایان ترم نزدیک میشیم. وطبق معمول پرو÷ه ها به خاطر همین کمتر وقت میکنم به سایت سر بزنم.
    امیدوارم شما هم موفق باشید;)


    خنده هایم شکلاتی شده اند ... زیادی خالص ... تلخ !

    می دانی ، هوای بهشت به سرم زده است ...

    غمی که مرا فرا خواهد گرفت

    وقتی بوی گل هایش نفس هایم را آلوده باشند ...

    و من بغض خواهم کرد

    و غرق در لذت خواهم شد ...

    می گویند

    آدمی به خدا نزدیک است ...

    بسیار نزدیک ...

    هر گاه که اندوهگین باشد ...

    هرگاه به شدت اندوهگین باشد ...!


    ورق می خوریم

    همچون دفتری کهنه در باد ...

    و برگ هایمان در خاک گم می شوند ...

    و با باد همسفر

    و در آب جاری ...

    و روزی خواهد رسید

    که دیگر برگی بر این دفتر نخواهد ماند ...

    و آن روز دانه های درشت کلمات

    از هیچ متولد خواهند شد ...!


    نه !‌
    شکايت نکن
    کوه هم که باشد
    گاهي
    دم غروب که مي شود
    انگار دلش مي لرزد ...
    به خدا قسم
    اصلا انگار طور ديگري ست !‌
    انگار ايستاده مي افتد
    ايستاده مي گريد
    و ايستاده مي ميرد ...
    پس گلايه نکن !‌

    ...

    از تو چه پنهان
    با تمام بي پناهي ام
    گاهي ايستاده
    در پس همين وجود
    در پس همين خنده هاي سرد
    در پس همين گريه هاي گرم
    هي مي ميرم و زنده مي شوم !

    ...

    سخت است
    صبور باشي ...
    و در حجم اين سکوت
    نـفـسـت بنـد نيـايـد ...!
    اهل دانشگاهم
    رشته ام علافی‌ست
    جیب‌هایم خالی ست
    پدری دارم
    حسرتش یک شب خواب!
    دوستانی همه از دم ناباب
    و خدایی كه مرا كرده جواب.


    اهل دانشگاهم
    قبله‌ام استاد است
    جانمازم نمره!
    خوب می‌فهمم سهم آینده من بی‌كاریست
    من نمی‌دانم كه چرا می‌گویند مرد تاجر خوب است و مهندس بی‌كار
    وچرا در وسط سفره ما مدرک نیست!
    ((چشم ها را باید شست
    جور دیگر باید دید))
    باید از آدم دانا ترسید!
    باید از قیمت دانش نالید!
    وبه آنها فهماند كه من اینجا فهم را فهمیدم
    من به گور پدر علم و هنر خندیدم!

    كار ما نیست شناسایی هردمبیلی!
    كار ما نیست جواب غلطی تحمیلی!
    كار ما شاید این است
    كه مدرک در دست
    فرم بی‌گاری هر شركت بی‌پیكر را
    پر بكنیم
    من نمی خندم اگر دوست من می افتد

    من نمی خندم اگر نرخ ژتون را دوبرابر بكنند

    و نمی خندم اگر موی سرم می ریزد

    من در این دانشگاه

    در سراشیب كسالت هستم

    خوب می دانم استاد

    كی كوئیز می گیرد

    برگه حذف كجاست

    سایت و رایانه آن مال من است

    تریا، نقلیه و دانشكده از آن من است

    ما بدانیم اگر سلف نباشد

    همگی می میریم

    و اگر حذف نباشد

    همگی مشروطیم

    نپرسیم كه در قیمه چرا گوشت نبود


    كار ما نیست شناسایی مسئول غذا

    كار ما نیست شناسایی بی نظمی ها

    كار ما شاید اینست كه در مركز پانچ

    پی اصلاح خطاها برویم
    .
    .
    .
    اهل دانشگاهم

    قبله ام آموزش

    جانمازم جزوه

    مشق از پنجره ها می گیرم

    همه ذرات وجودم متبلور شده است

    درسهایم را وقتی می خوانم

    كه خروس می كشد خمیازه

    مرغ و ماهی خواب است

    خوب یادم هست

    مدرسه باغ آزادی بود

    درس بی كرنش می خواندیم

    نمره بی خواهش می آوردیم

    تا معلم پارازیت می انداخت

    همه غش می كردیم

    كلاس چقدر زیبا بود و معلم چقدر حوصله داشت

    درس خواندن آنروز

    مثل یک بازی بود

    كم كمک دور شدم از آنجا

    بار خود را بستم

    عاقبت رفتم در دانشگاه

    به محیط خشن آموزش

    و به دانشكده علم سرایت كردم

    رفتم از پله كامپیوتر بالا

    چیزها دیدم در دانشگاه

    من گدایی دیدم در آخر ترم

    در به در می گشت

    یک نمره قبولی می خواست

    من كسی را دیدم

    از دیدن یک نمره ده

    دم دانشگاه پشتک می زد
    اهل دانشگاهم

    روزگارم خوش نیست

    ژتونی دارم

    خرده عقلی

    سر سوزن شوقی

    اهل دانشگاهم پیشه ام گپ زدن است

    گاه گاهی می نویسم تكلیف

    می سپارم به شما

    تا به یک نمره ناقابل بیست

    كه در آن زندانیست

    دلتان زنده شود

    چه خیالی چه خیالی می دانم

    گپ زدن بیهوده است

    خوب می دانم دانشم بیهوده است

    اوستاد از من پرسید

    چقدر نمره زمن می خواهی

    من از او پرسیدم

    دل خوش سیری چند
    سلام استاد
    ممنون از وقت و انرژیتون
    هر کاری از دستم بربیاد انجام میدم
    فقط شرمنده که چند روز درگیر بودم و نبودم
    باعث افتخارمه بتونم در خدمتتون باشم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا